تقدیر
قیوم بشیر ![]() قیوم بشیر تقدیر جان و دلم به زلف تو زنجیر می شود از آتش وجود تو تبخیر می شود در دام آرزوی وصال تو مانده است عشوه مکن که از غم تو پیر می شود برلوح سرخ جان و دلم نقش پای تست عکس رخت به کلبه ام تصویرمی شود بر آسمان زندگی ام نور روشنی هر شام من ز نور تو تنویر می شود مرغ شکسته بال و پر زندگانی ام در دام عشق تو چو رسد گیر می شود در حیرتم ز هرطرفی جلوه نام تست عشق ومحبت است که جهانگیرمی شود با ناز و با ادأ که تو میداری ام دریغ فرمانروای جان و دل آژیر می شود شور و نوای این دل بیمار من ببین کاندر فراق عشق تو دلگیر می شود هر خوابی را که در شب مهتاب دیده ام هریک به عشق پاک تو تعبیر می شود بر خوانمت یگانه امید دل « بشیر» ز ینرو وصال به عشق تو تقدیرمی شود |