اسماعیلیان افغان را در یابید


ارسالی محمد بشیر از ایالات متحده امریکا

همانطوری که هرافغان اندک آگاه در موضوع تعدد ملیت،زبان و مذهب در افغانستان،ازموجودیت و حضورپیروان مذهب اسماعیلیه در کشورمان می داند،هرمطلع تاریخ اسلام نیزهویت تاریخی رهروان این مکتب ازمکتب های اعتقادی اسلامی را به خوبی می شناسد؛ مزید براین که پیروان این بخش اسلامی را در ادامه ی مسیر زندگی شان چه ازجانب خود شان وچه ازطرف مخالفین به نام های تعلیمیه،باطینه،عقلگراها،خردگراها و دعوت هادیه یادنموده اند. همچنان درشناسایی هویت مبارزاتی سالاران این مذهب، درسیروحرکت های تاریخی اسلام ، در اوج جهانگیری امپراتوری خلفای عباسی وحکومات محلی وامارت های وابسته به آن، بروز جنبش رهایی بخشی بنام اسماعیلیه که منتج به تآسیس امپراتوری خلفای فاطمی درمصرمی گردد - می بینیم - و تا اکنون ما همه از طالبان علم و اسلام از دانشگاه جامع الازهرمصرساخته آن بخش ازتاریخ اسلامی، بهره می بریم. به علاوه که عدالت وحکومت داری آن خلفا باعث تحول، بیداری وایجاد حرکت های فکری اعتقادی جدید زیاد درخراسان بزرگ آن زمان بنامهای مختلف ازجمله ناصرخسرو ها وحسن صباح ها گردید که ازطرف دشمنان جیره خوار دربار بغداد این جریانهای روشنگری تحت نام بدعت درشرع ودین وقرامطه با بدترین شکل سرکوب وقتل عام می شدند.  
من اگربیش نمی دانم ، اما به قدریک گلی ازچمن زار سیرجنبش های اسلامی دقیق آگاهم که درادامه تاریخ تحولات اسلامی بخصوص درقلمروی خطه عیاران (خراسان بزرگ) درقرن  پنجم قمری ( 483 ) دوره ملک شاه سلجوقی جنبش فدائیان حسن صباح بوجود آمد که موضوع بحث ما عوامل بوجود آمدن آن نیست، بلکه می خواهم اندکی ازفلسفه وجودی طوفانی این گروه اعتقادی که درچی شرایط دشوار با انگشت گذاشتن به نقاط ضعف مخالفین وتشخیص وآگاهی ازخواست های باطنیِ دل اقشار سرباز ده و مالیات پرداز در جنگ و بیت المال، و نفوذ و اشتعال قلبهای ملتهب شان، خواب وعیش حکام خود کامه ستمگر را دربالین های نرم، نرمتر ازابرهای بهاری قو و همبستری های مه رویان رویائی به وحشت و کابوس تبدیل می نمایند، برای علاقمندان ومحقیقان دراین باب را بیان دارم .
 هدف ومرام اصلی حرکت حسن صباح را درپهلوی چیزهای دیگر موارد زیر تشکیل می دادند :
1 – مبارزه علیه فساد اداری عمال بی بند وبار حکومت آن زمان.
2 – مبارزه علیه بی عدالتی اجتماعی.
3 – مبارزه علیه حضوراشغال گران عرب وعمال دست نشانده شان.
4 – مبارزه علیه تاراج وانتقال سرمایه های مردم این دیار که بنام امت مسلمان درقلمرو خلفای عباسی دربند بردگی کشیده شده بود وتمام هست وبود شان را به بهانه های مالیات وپرداخت خراج جنگ ها درمقابل کفر والحاد ازطریق عمال حکومتی محلی به درگاه خلفای بغداد پیش کش می نمودند.
5 – مبارزه برای حفظ هویت، فرهنگ وارزشهای بومی که به اثر هجوم واشغال عربهای اشغالگر داشت دراین سرزمین نابود می شد. 
دوام این حکومت دژنشینان که چیزی کم دوقرن درساحه وسیع حکمروای سلجوقیان الی ویران گری هلاکوخان مغلول ادامه یافت  دلایل متعدد داشت که عمده آن رمز تسخیرقلبها ی آزرده و دردمند مردم آن مرزوبوم  بود. 
شاید برای خواننده عزیزسوال ایجاد شده باشد که مگرعمده ی تلاش  اسماعیلیان برای گروئیدن مردم به اعتقاد ات اسماعیلی شان نبود؟ بلی و نخیر! 
عزیز خواننده ! 
درتاریخ اسماعیلیه نوشته سیف آزاد ( نویسنده غیراسماعیلی است ) ، می نویسد که خلفای فاطمی به دورازتعصب اعتقادی ، افرادی را ازپیروان مذاهب مختلف اسلامی و سایر ادیان به عنوان تابعین و صاحبان دانش امور درمقامهای بالای حکومتی حتی قضا، معاونیت ومشاورت خودخلیفه ، دارا العلوم، دارالحکمه و سایرجاهای مهم رهبری استخدام می نموده که اوشان نیز باصداقت تمام حسن خدمت را انجام می داده اند.
همین طور ناصرخسرو با مکتب یمگانش، حسن صباح ومکتب فدائیانش، وسید منصورنادری وکیانش همه اینان دراوج مظالم دستگاه های مفسد حکومتی، بی عدالتی اجتماعی، انحرافات اعتقادی واحساس خطرنابودی ارزشهای تاریخی هویتی معنوی بومی شان دراثر هجوم واشغال استعمار به هرنام که باشد،درهرمرحله ای ازتاریخ جنبش ها ومبارزات حق وعدالت خواهی، ازجان شرین خویش گذشته درمقابل آن امپراتوری ها و وابستگان نابخرد صفاک شان، نه با شعار آزادی اسماعیلیه واعتقاد مذهبی شان بل، برای رهایی تمام مظلومان در بند اسارت وبندگی کشیده شده - مهم نیست که دین و نژاد ش چیست؟ مهم این است که انسان است- درعصر و زمانشان قد راست نموده علم مبارزه را به عنوانی طلایه داران جنبش های آزادی خواهانه مردمی براه انداخته اند.
  واین مردم آگاه ودردمند ازهردین وتبارهستند که به این گروه می گرایند ودرنهایت باعث بزرگ شدن، پیروزی ونجات شان می شوند. واهی این امر به دماغ مراکز دستور و اداره استعماری بوی نا خوش می داد، طوری که تصمیم به عزل وکنارزدن مردان غیور وتسلیم نا پذیر، توسط حرکت های نا جوانمردانه و موذیانه،با دسایس وتطمیع افراد خودی و در نهایت با سؤقصد به جانشان خواستند کار را به نفع شان یکسره نمایند- البته بعضآ موفق هم  شدند- اما مرد ان خداپرست، شجاع وسلحشور که تاریخ را ساختند،  باک از مرگ نداشتند.  
کسانی که اسماعیلیان را نه با مطالعه تاریخ بل بوسیله رسانه ها می شناسند متأسفانه خیلی از چیزهای مهم را درمورد شان نمی دانند، البته من خودم نیز درگذشته مثل سایرین با آشنایی چند تن ازپیروان این مذهب درشناختم نسبت به این بخش ازشیعیان بسنده کرده بودم، اما بعد ازمطالعه روند تاریخی گذشته این مذهب  بطورکل، و اسلام وغرب، آقاخان وغرب، اسماعیلیه وغرب، اسلام واسماعیلیه، اسلام وآقاخان، جریان طالبان و اسماعیلیه آقاخان وطالبان، آقاخان و آسیای میانه، اسلام و آسیای میانه، درتقسیم بندی های جغرافیای جدید دولت پامیر وآقاخان، چین واسلام ، آقاخان و راه ابریشم و سید منصورنادری وکشته شدن سه برادر نه چندان مطرح مظلوم شان با جمع ازسران اسماعیلیه توسط دستگاه دولت کمونیستی و  جابجا شدن به زادگاه شان (شمال – دره ی کیان)، سیدمنصورو شمال افغانستان، سید منصوروروسها، سید منصوروحاکمیت یکی برسوم شمال افغانستان دردولت کمونیستی واسلامی، سید منصوروجنبش شمال، سیدمنصورونفوذ و مشرف بودنش بر شاه راه های شمال جنوب افغانستان، سید منصور وکانون فرهنگی حکیم ناصرخسروبلخی با کتابخانه غنی بیش از50 هزارجلدکتاب، سیدمنصور و مدرنیته، سید منصور وسقوط داکترنجیب الله ، سید منصورومجاهدین، سید منصور و دولت استاد ربانی،سید منصوروطالبان، سید منصوروانتخاب محل اقامت دوره هجرت شان برخلاف همه ی رهبران وسیاسیون افغان درازبکستان، سید منصور و کرزی، سیدمنصور وحضور غرب درافغانستان ، سید منصور وجامعه مدنی – حقوق بشر، سیدمنصور ومبارزه علیه مواد مخدر، سید منصور و آقاخان، سید منصور واسماعیلیان،سیدمنصور و پامیر، سید منصور و حزب پیوندملی و سیدمنصور و حمایت محکم آن درانتخابات ریاست جمهوری افغانستان ازکرزی، درتحولات سیاسی افغانستان بطور خاص، متوجه بعضی از خصوصیات و پیچیدگی هایی شدم که به خواننده عزیزهمین اشاره کافیست که هرطالب العلم ازمدرسه به اندازه ظرفیت خود کسب علم می نماید.
 درتاریخ وفلسفه این مذهب - حجتان وداعیان بیشتر ازامامانشان با دارا بودن مسؤلیت های مهمی پیش قراولی دردعوت وتبلیغ و جنگ وستیز، درعمق دوست ودشمن حضور یافته وهرآن با خطرات جانی مواجه بوده اند.  ازآنجایی که دستورامام بوسیله داعی به مردم می رسد، مردم دربسا موارد داعی را پله ای اول دسترسی به امام وخدا می دانند.اینجاست که داعیان اسماعیلی -اکثرآ  تاریخ ساز- دارای مکتب و پیروان فدائی خودبوده اند. 
ازاینرو درمراحل مختلفه ی تاریخ شیعیان ( امامیه) بطورعام واسماعیلیه بطورویژه گروه ها وفرقه های زیادی را می شناسیم  که توسط حجتان وداعیان بزرگ شان مانند دروزی ها ، نزاریها ، فدائیان حسن صباح ، بهره ها و... با اختیارکردن فقهه وطریقه ی اعتقادی خاص خویش راه شان را ازبقیه جدا نموده اند .
با اشاره به عنوانهای فوق که نمی شود دراین مقاله به جزئیات هرکدام پرداخت اسماعیلیان را نباید درهیچ جامعه ی دست کم گرفت ولو اقلیت 00،1 فیصد هم باشد.  اما همه ما می دانیم اسماعیلیه درافغانستان که درحوادث چند قرن نزدیک با نام کیان ودرین چهارپنج دهه اخیر بانام سید منصورنادری خلط شده دربسیاری ازولایات درموقعیت های مهم کوهی سوق الجیشی جغرافیای کشور بیش ازیک ملیون نفر ازنفوس بیست ملیونی کشور را تشکیل می دهند که درتحولات سیاسی اداری کشور وموازنه قدرت ازچند نسل بدینسو تاثرگذار وتعین کننده می باشند؛ بویژه با تبارزسید منصورنادری درصحنه سیاست وقدرت. 
 لذا - برای همه ی علاقمندان خارجی درمسائل وقضایای افغانستان و سیاسیون وبازیگران قدرت درداخل افغانستان توصیه می شود که درهرحرکت کوچک وبزرگ با جلب رضایت وحمایت وپشتبانی اسماعیلیان ازطریق سید منصورنادری خودرا یک گام به هدف نزدیک بسازند.  

زندگی نامه ناصر خسرو بلخی داعی و حجت معروف خراسان

حکیم ناصر خسرو از شاعران بزرگ و فیلسوفان برترافغانستان است که بر اغلب علوم عقلی و نقلی زمان خود از قبیل فلسفهٔ یونانی و حساب و طب وموسیقی و نجوم و فلسفه و کلام تبحر داشت و در اشعار خویش به کرات از احاطه داشتن خود بر این علوم تأکید کرده‌است. ناصرخسرو بهمراه حافظ ورودکی جزء سه شاعری است که کل قرآن را از برداشته‌است. وی در آثار خویش، از آیات قرآن برای اثبات عقاید خودش استفاده کرده‌است.

 

زندگینامه

ابومعین ناصر بن خسرو بن حارث قبادیانی بلخی، معروف به ناصرخسرو، در نهم ماه ذیقعده سال ۳۹۴ هجری قمری یا سال ۳۴۲ هجری شمسی در روستای قبادیان دربلخ در خانوادهٔ ثروتمندی که ظاهراً به امور دولتی و دیوانی اشتغال داشتند چشم به جهان گشود.

بگذشت ز هجرت پس سیصد نود و چار

بنهاد مرا مادر بر مرکز اغبر

در آن زمان پنج سال از آغاز سلطنت سلطان محمود غزنوی میگذشت. ناصرخسرو در دوران کودکی با حوادث گوناگون روبرو گشت و برای یک زندگی پرحادثه آماده شد: از جمله جنگهای طولانی سلطان محمود و خشکسالی بی سابقه در خراسان که به محصولات کشاورزان صدمات فراوان زد و نیز شیوع بیماری وبا در این خطه که جان عدهٔ زیادی از مردم را گرفت.

ناصرخسرو از ابتدای جوانی به تحصیل علوم متداول زمان پرداخت و قرآن را از بر کرد. در دربار پادشاهان و امیران از جمله سلطان محمود و سلطان مسعود غزنوی به عنوان مردی ادیب و فاضل به کار دبیری اشتغال ورزید و بعد از شکست غزنویان از سلجوقیان، ناصرخسرو به مرو و به دربار سلیمان چغری بیک، برادر طغرل سلجوقی رفت و در آنجا نیز با عزت و اکرام به حرفه دبیری خود ادامه داد و به دلیل اقامت طولانی در این شهر به ناصرخسرو مروزی شهرت یافت.

همان ناصرم من که خالی نبود

ز من مجلس میر و صدر وزیر

 

نخواندی به نامم کس از بس شرف

ادیبم لقب بود و فاضل دبیر

 

به تحریر اشعار من فخر کرد

همی کاغذ از دست من بر حریر

 

وی که به دنبال سرچشمه حقیقت میگشت با پیروان ادیان مختلف مسلمانان، زرتشتیان، مسیحیان، یهودیان و مانویان به بحث و گفتگو پرداخت و از رهبران دینی آنها در مورد حقیقت هستی پرس و جو کرد. اما از آنچا که به نتیجه‌ای دست نیافت دچار حیرت و سرگردانی شد و برای فرار از این سرگردانی به شراب و میگساری و کامیاریهای دوران جوانی روی آورد.

در سن چهل سالگی شبی در خواب دید که کسی او را می‌گوید «چند خواهی خوردن از این شراب که خرد از مردم زایل کند؟ اگر بهوش باشی بهتر» ناصرخسرو پاسخ داد «حکما چیزی بهتر از این نتوانستند ساخت که اندوه دنیا ببرد» مرد گفت «حکیم نتوان گفت کسی را که مردم را به بیهشی و بی خردی رهنمون باشد. چیزی باید که خرد و هوش را بیفزاید.» ناصرخسرو پرسید «من این از کجا آرم؟» گفت «عاقبت جوینده یابنده بود» و به سمت قبله اشاره کرد. ناصرخسرو در اثر این خواب دچار انقلاب فکری شد، از شراب و همه لذائذ دنیوی دست شست، شغل دیوانی را رها کرد و راه سفر حج در پیش گرفت. وی مدت هفت سال سرزمینهای گوناگون از قبیل آذربایجان ٬ ارمنستان، آسیای صغیر، حلب، طرابلس، شام، سوریه، فلسطین، جزیرة العرب،قیروان، تونس، و سودان را سیاحت کرد و سه یا شش سال در پایتخت فاطمیان یعنی مصر اقامت کرد و در آنجا در دوران المستنصر بالله به مذهب اسماعیلی گروید و از مصر سه بار به زیارت کعبه رفت.

ناصر خسرو در سال ۴۴۴ بعداز دریافت عنوان حجت خراسان از طرف المستنصر بالله رهسپار خراسان گردید. او در خراسان و به‌خصوص در زادگاهش بلخ اقدام به دعوت مردم به کیش اسماعیلی نمود، اما برخلاف انتظارش مردم آنجا به دعوت وی پاسخ مثبت ندادند و سرانجام عده‌ای تحمل او را نیاورده و در تبانی با سلاطین سلجوقیان بر وی شوریده، و از خانه بیرونش کردند. ناصرخسرو از آنجا به مازندران رفت و سپس به نیشابور آمد و چون در هیچ کدام از این شهرها در امان نبود به طور مخفیانه میزیست و سرانجام پس از مدتی دربدری به دعوت امیر علی بن اسد یکی از امیران محلی بدخشان که اسماعیلی بود به بدخشان سفر نمود و بقیهٔ ۲۰ تا ۲۵ سال عمر خود را در یمگان بدخشان سپری کرد.

پانزده سال بر آمد که به یمگانم            چون و از بهر چه زیرا که به زندانم

و تمام آثار خویش را در بدخشان نوشت و تمام روستاهای بدخشان را گشت. حکیم ناصرخسرو دربین اهالی بدخشان دارای شأن، مقام و منزلت خاصی است تا حدی که مردم او را به‌نام «حجت»، «سید شاه ناصر ولی»، «پیر شاه ناصر»، «پیر کامل»، و غیره یاد می‌کنند. مزار وی در یمگان زیارتگاه است

ادامه مطلب فوق

شخصیت ناصرخسرو

ناصرخسرو یکی از شاعران و نویسندگان درجه اول ادبیات فارسی است که در فلسفه و حکمت دست داشته، آثار او از گنجینه‌های ادب و فرهنگ ما محسوب می‌گردند. او در خداشناسی و دینداری سخت استوار بوده‌است، و مناعت طبع، بلندی همت، عزت نفس، صراحت گفتار، و خلوص او از سراسر گفتارش آشکار است. ناصر در یکی از قصاید خویش می‌گوید که بهیمگان افتادنش از بیچارگی و ناتوانی نبوده، او در سخن توانا است، و از سلطان و امیر ترس ندارد، شعر و کلام او سحر حلالاست. او شکار هوای نفس نمی‌شود، او به یمگان از پی مال و منال نیامده‌است و خود یمگان هم جای مال نیست. او بنده روزگار نیست، چرا که بندهٔ آز و نیاز نیست، این آز و نیازند که انسان به درگاه امیر و سلطان می‌آورند و می‌مانند. ناصر جهان فرومایه را به پشیزی نمی‌خرد. (از زبان خود ناصر خسرو). او به آثار منظوم و منثور خویش می‌نازد، و به علم و دانش خویش فخر می‌کند، این‌کار او گاهی خواننده را وادرا می‌کند که ناصر به یک شخص خود ستا و مغرور به خودپرست قلمداد کند.

علی دشتی در این باره می‌گوید: مردی است با مناعت طبع، خرسند فروتن، در برابر رویدادها و سختیها بردبار، اندیشه‌ورز، در راه رسیدن به هدف پای می‌فشارد. ناصر خسرو در باره خود چنین می‌گوید:

گه نرم و گه درشت چون تیغ

پند است نهان و آشکارم

 

با جاهل و بی خرد درشتم

با عاقل نرم و بردبارم

ناصر در سفرنامه رویدادها و قضاها را با بیطرفی و بی غرضی تمام نقل می‌کند. اما زمانی‌که به زادگاهش بلخ می‌رسد و به امر دعوت به مذهب اسماعیلی مشغول می‌شود، ملّاها و فقه‌ها سد راه او شده و عوام را علیه او تحریک نموده، خانه و کاشانه‌اش را به‌نام قرمطی، غالی و رافضی به آتش کشیده قصد جانش می‌کنند، به این سبب در اشعار لحن او اندکی در تغییر می‌کند، مناعت طبع، بردباری و عزت نفس دارد اما نسبت گرایش به مذهب اسماعیلی و وظیفه‌ای‌ که به وی واگذار شده بود و نیز رویارویی با علمای اهل سنت و با سلجوقیان و خلیفه‌گان بغداد که مخالفان سرسخت اسماعیلیان بودند، ستیز و پرخاشگری در وی بیدار می‌شود، به فقیهان و دین‌آموختگان زمان می‌تازد و به دفاع از خویشتن می‌پردازد.

آثار ناصرخسرو

ناصرخسرو دارای تالیفات و تصنیفهای بسیار بوده‌است، چنانچه خود درین باره گوید:

منگر بدین ضعیف تنم زانکه در سخن        زین چرخ پرستاره فزونست اثر مرا

آثار ناصرخسرو عبارت اند از:

§         دیوان اشعار فارسی

§         دیوان اشعار عربی (که متاسفانه در دست نیست). خود درباره دو دیوان فارسی و تازی چنین گوید:

بخوان هر دو دیوان من تا ببینی         یکی گشته باعنصری، بحتری

یا:
این فخر بس مرا که به هر دو زبان         حکمت همی مرتب و دیوان کنم

§         جامع الحکمتین - رساله ایست به نثر دری (فارسی) در بیان عقاید اسماعیلیان.

§         خوان الاخوان - کتابیست به نثر در اخلاق و حکمت و موغضه.

§         زادالمسافرین - کتابی است در بیان حکمت الهی به نثر روان.

§         گشایش و رهایش - رساله‌ای است به نثر روان فارسی، شامل سی پرسش و پاسخ آنها.

§         وجه دین - رساله ایست به نثر در مسائل کلامی و باطن و عبادات و احکام شریعت.

§         بستان‌العقول و دلیل المتحرین که از آنها اثری در دست نیست.

§         سفرنامه - این کتاب مشتمل بر مشاهدات سفر هفت ساله ایشان بوده و یکی از منابع مهم جغرافیای تاریخی به حساب می‌آید.

§         سعادت‌نامه - رساله ایست منظوم شامل سیصد بیت.

§         روشنایی‌نامه - این رساله نیز به نظم فارسی است.

به از کتابها و رساله‌های فوق کتابها و رساله‌های دیگری نیز به حکیم ناصرخصرو ونسبت داده شده‌اند که بسیاری از خاورشناسان که راجع به احوال و آثار ایشان تحقیق کرده‌اند در وجود آنها تردید کرده‌اند. نام این کتابها و رسالات عبارت است از: اکسیر اعظم، در منطق و فلسفه و قانون اعظم؛ در علوم عجیبه - المستوفی؛ در فقه - دستور اعظم - تفسیر قرآن - رساله در علم یونان - کتابی در سحریات - کنزالحقایق - رساله‌ای موسوم به سرگذشت یا سفرنامه شرق و رساله‌ای موسوم به سرالاسرار.

۱سفرنامه ناصرخسرو شرح مسافرت هفت ساله

۲زاد المسافرین عقاید فلسفی او را توضیح می‌دهد

۳وجه دین درباره احکام شریعت به طریقة اسماعیله

 ۴خوان‌الاخوان

 ۵روشنایی‌نامه

 ۶سعادت‌نامه

 ۷دلیل‌المتحرین

 ۸ - دیوان اشعار

 ۹-جامع‌الحکمتین و کتب چند دیگری منسوب به ناصرخسرو هستند که به مرور زمان از بین رقته‌اند و یا شاید در مناطق کوهستانی بدخشان در نزد اشخاص و افراد محفوظ هستند.

حکیم ناصرخسرو دارای تآلیفات زیادی بوده مه برخی از آنها به مرور زمان نابود گشته شوربختانه به دوران ما نرسیده‌اند. چنانچه خود در بارة تالیفات و تصنیفاتش گوید:

منگر بدین ضعیف تنم زانکه در سخن

زین چرخ پر ستاره فزون است اثر مرا

این کتابها عبارت اند از:

۱ - دیوان اشعار به فارسی

۲ - دیوان اشعار عربی که در دست نیست. خود در مورد دو دیوان پارسی و عربی خویش گوید:

بخوان هر دو دیوان من تا ببینی

یکی گشته با عنصری بحتری را

یا:

این فخر بس مرا که با هر دو زبان

حکمت همی مرتب و دیوان کنم

۳ - جامع الحکمتین - رسالة است به نثر دری در بیان عقاید اسماعیلی.

۴ - خوان الاخوان - کتابی است به نثر دری در اخلاق و حکمت و موعظه.

۵ - زادالمسافرین - کتابی است در حکمت الهی بزبان دری.

۶ - گشایش و رهایش - رساله لیست به نثر دری شامل سی سوال و جواب آنها.

۷ - وجه دین - کتابیست به نثر دری در مسایل کلامی و باطن عبادات و احکام شریعت.

۸ - دلیل المتحرین - مفقود.

۹ - بستان العقول - آنهم مفقود.

۱۰ - سفرنامه - کتابیست که خلص محتوای سفر هفت ساله اش را در بر دارد.

۱۱ - سعادت نامه - رساله ایست منظوم شامل سیصد بیت.

۱۲ - روشنایی نامه - این هم یک رساله منظوم است.

به غیر از اینها کتب و رسالات دیگری نیز منصوب به حکیم ناصرخسرو هستند که ازین قرار اند:

اکسیر اعظم، قانون اعظم، دستور اعظم، کنزالحقایق، رسالة الندامه الی زادالقیامه و سرالاسرار.

نمونه اشعار

روزی ز سر سنگ عقابی بهوا خاست

واندر طلب طعمه پر و بال بياراست

بر راستی بال نظر کرد و چنين گفت:

امروز همه روی زمین زير پر ماست

بـر اوج فلک چون بپرم، از نظـر تــيز

می‌بينم اگر ذره‌ای اندر ته درياست

گر بر سر خـاشاک يکی پشه بجنبد

جنبيدن آن پشه عيان در نظر ماست

بسيار منی کـرد و ز تقدير نترسيد

بنگر که ازين چرخ جفا‌پيشه چه برخاست

ناگـه، ز کـمينگاه يکی سـخت کمانی

تيری ز قضاو قدر انداخت بر او راست

بـر بـال عـقاب آمـد، آن تير جـگر دوز

وز ابر مر او را بسوی خاک فرو کاست

بر خـاک بيفتاد و بغلـتيد چو ماهی

وانگاه، پر خويش گشاد از چپ و از راست

گفتا عجبست اينکه ز چوبست و ز آهن

اين تيزی و تندی و پريدنش کجا خاست؟

چون نیک نگه‌کرد، پر خويش بر او ديد

گفتا ز که ناليم؟ که از ماست که بر ماس

 

کمک بنیاد فرهنگی آغا خان به موسیقی سنتی کشور

 

بنیاد فرهنگی آغا خان که یک نهاد فرهنگی غیر دولتی می باشد جهت حراست از موسیقی سنتی افغانستان دست به ایجاد کلاس های موسیقی در چند شهر افغانستان من جمله ولایت هرات زده است که در این کلاس ها موسیقی از قبیل رباب ، طبله و دوتار هارموبیه وسایر آلات موسیقی محلی تدریس می گردد.

این کلاس ها دریکی ازمحلات شهر کهنه هرات که قدامت زیاد تاریخی دارد و توسط همین بنیاد به سبک معماری قدیم ترمیم شده است ، فعالیت می کند .

بنیاد فرهنگی آغا خان دراین زمینه فعالیت خود را از سال 2006 در ولایت هرات آغاز نموده است.

آقای حفظ الله حکیمی ، مدیرآموزشگاه موسیقی سنتی درهرات راجع به چگونگی کلاسها چنین میگوید: تشویق فرا گیری موسیقی محلی افغانستان یکی از پروگرام های مرکز فرهنگی بنیاد آغا خان می باشد که در سال 2004 میلادی در شهر کابل فعالیت خود را آغاز کرد و بعدا درسال 2006 میلادی این پروژه نیز به ولایت هرات گسترش یافت .

من دراکتبر سال 2009 در ولایت هرات سری به آموزشگاه موسیقی سنتی زده و پس از صحبت با مسؤلین و استادان این آموزشگاه این گزارش را تهیه نمودم .

مکتب موسیقی سنتی که درهرات ایجاد شده با تلاش مسؤلین ، این پروژه تعدادی ازاستادان موسیقی محلی هرات را استخدام نموده است تا این هنر باستانی را به شاگردان نو جوان آموزش بدهند .

از جمله استادان موسیقی و خوانندگان محلی هرات نیز یکی استاد محمود خوشنواز می باشد که در بین مردم هرات شهرت داشته زیادی و سالهاست با برادران خود به نواختن و تدریس آلات موسیقی محلی هرات می پردازد و شاگردان زیادی را تربیت نموده ویکی از آهنگ های مشهور او سر پل مالان دختری دیدم می باشد .

او نیز از مدت سه سال است در این آموزش خواندن و نواختن هارمونیه را به نوجوانان درس می دهد و به گفته او تا حال دهها شاگرد از این آموزشگاه فارغ شده اند .

نجیب الله عزیزی در این آموزشگاه به تدریس رباب مشغول است او می گوید جوانان زیادی به نواختن رباب علاقه دارند ، رباب ازجمله آلات موسیقی می باشد که جوانان وحتی بزرگسالان به آن عشق می ورزند آقای نجیب الله عزیزی می گوید سال گذشته بیش از 35 نفر به آموختن رباب پرداخته و آن را تا اندازی فرا گرفته که می توانند ازآن استفاده کنند وی اضافه می کند فراگرفتن رباب مستلزم وقت بیشتری می باشد .

درکلاس طبله جوان 13 ساله ای را دیدم که از روی نوت طبله مینواخت این جوان که جواد نام دارد و 13 ساله می باشد چنین می گوید که من ازسن 7 ساله گی به فرا گرفتن هنر طبله را درکلاس های شخصی آغاز نموده و اینک هشت ماه میشود درآموزشگاه موسیقی هرات نواختن طبله را دنبال میکنم .

از استادان شناخته شده موسیقس سنتی درهرات میتوان ازمرحوم غلام محمد عطایی رباب نوازمشهور افغانستان نام برد که ازشاگردان ممتاز مرحوم استاد محمد عمر رباب نوازنام دار افغانستان بوده است .

غلام محمد عطایی به سن 50 سالگی چهار سال قبل درهرات فوت نمود او نیز پسر جوانی دارد که خوب رباب مینوازد و فغلا درشهرفرانکفرت آلمان زندگی می کند .

همچنین می توان از استاد کریم دوتار ، رباب و طبله نواز مشهور هرات نام برد استاد کریم سال ها درکنار مرحوم استاد محمد عمر رباب می نواخت وسال ها در رادیو افغانستان در کابل مشغول نواختن رباب و دوتار بود او نیزاز طریق بنیاد آغا خان مشغول تدریس کلاس های موسیقی محلی می باشد .

محمد رحیم شنواز نیز از رباب نوازان مشهور افغانستان است که هنوز هم درهرات زندگی می کند و شاگردان زیادی تربیت نموده است او چندین بار به کشورهای اروپائی لندن ، هالند و آلمان کنسرت های داشته است .

استاد رحیم خوشناز نیز پسر جوانی دارد که درنواختن ربات مهارت خاصی دارد ، دراین جا باید ازهنرمندان مشهوروسابقه دارهرات آقایان گدا محمد دوتار نواز و بلبل زیربغلی نواز هرات نام برد.

اگر بخواهیم نام تمام هنرمندان موسیقی محلی هرات را بنویسم دراین نوشته نمیگنجد.

استادان موسیقی سنتی افغانستان در چند سال اخیر تلاش های برای زنده نگهداشتن موسیقی سنتی افغانستان انجام داده اند بقول اقای محمود خوشنواز این تلاش ها برای نگهداشت موسیقی محلی زمانی صورت میگیرد ، که موسیقی محلی هرات کمتر درمحافل عروسی ها و دیگر محافل خوشی به نظر میرسد و جای آن را بقول آقای محمود خوشنواز موسیقی بسیار بلند و الکترونیک گرفته که صدای خواننده کمتر شنیده می شود و در این سر وصدا ها هنر و اصالت یک خواننده کمتر مجسم می ردد ولی این موسیقی هم علاقمندان خود را دارد .

محمد رحیم خوشنواز می گوید تسلط طالبان در افغانستان ضربه محکمی بر موسیقی و هنرمندان افغانستان وارد آورد که تاریخ افغانستان درهیچ دوره ای موسیقی چنان به خطر نابودی قرار نگرفته بود و هنرمندان افغانستان تحت اذیت و فشار و تبعید گرار نگرفته بودند .

گرچه درهرات کلاس های موسیقی شخصی نیز وجود دارد که جوانان پسرودختر با علاقه خاصی به فراگرفتن موسیقی محلی میپردازند همچنین آقای استاد جواد تابش نیز کلاسهای موسیقی سنتی در هرات تآسیس نموده است ولی بنیاد آغا خان درگسترش موسیقی سنتی روم مهمی را ایفا می کند .

موسیقی محلی هرات به گفته مردم این خطه از اصیل ترین و مردمی ترین موسیقی های محلی افغانستان است ، که تا اندازی ای اصالت خود را حفظ نموده است .
موسیقی محلی هرات تنها به معدودهای هرات منحصر نمی شود بلکه دربخشی از شرق ایران نیز تاثیر گذار بوده است .در8 سال گذشته صد ها جوان هراتی درآموزشگاها موسیقی محلی را فرا گرفته اند.

این گزارش با مصاحبه ها و نواختن موسیقی محلی هرات ازطریق رادیو صدای آلمان نشر شده است.

نظام شمسی


نظام شمسی چیست و چگونه بوجود می آید؟

بعد از بررسی مختصر آفتاب، قصد بر آن بود تا سیارات نظام شمی را بررسی کنیم. اما قبل از آن باید بدانیم که نظام شمسی چیست و بصورت مشخص نظام شمسی ما چگونه شکل گرفت؟نظام شمسی به عنوان یک خورشید در مرکز همراه با سیارات، سیارک ها، شهاب سنگ، اقمار ( یعنی مهتاب ها) و ستاره های دنباله دار در اطراف آن تعریف شده است.

به عقیده دانشمندان زمانیکه ابری از گاز و گرد در فضا، احتمالأ به علت انفجار یک ستاره نزدیک از نوع ابرنواختر Supernova ستاره ای دارای نور متغیر که روشنی اش صد میلیون برابر خورشید است”  آشفته شد، نظام شمسی ما بوجود آمد. ابر اولیه حدود هزاران برابر نظام شمسی موجود بود. این انفجار امواجی را در فضا پخش کرد که ابر گاز و گرد را به هم فشرد. عکس از موسسه دانشگاهی تحقیقات اتموسفری (UCAR)فشرده شدن باعث شد تا ابر به سقوط یا فروریختن بر سر هم آغاز کند، زیرا قوه جاذبه، گاز ها را به سوی هم می کشید و در نتیجه سحابی (ابر) خورشیدی را بوجود آورد. سحابی به چرخیدن به دور خود آغاز کرد. درست مانند یک رقاص بر روی یخ که هر قدر دستان خود را جمع کند، سرعت چرخش او بیشتر می شود. این اصل بنام  حفظ سرعت زاویه ای یاد می شود.(Conservation of angular momentum)  در نتیجه چرخش سریع، سحابی در مرکز داغ شد ولی لبه های بیرونی آن بصورت یک صفحه که پوشیده از گاز و گرد بود سرد ماند. همینکه صفحه نازکتر می شد، اجزای گرد شروع به چسپیدن کردند و توده های را شکل دادند. توده های کوچک با پیوستن به همدیگر صفحات بزرگتر را تشکیل دادند که بنام پروسه بر افزایشی accretion مشهور است. پروسه برافزایشی ادامه یافت تا سنگریزه های کوچک ساخته شد و سپس سنگریزه های کوچک با افزوده شدن بر همدیگر تخته سنگ های بزرگی را ساختند. در ابتدا این پروسه کاملأ تصادفی است: دو ذره درصورتی به هم می چسپند که مسیر آنها با هم برخورد کند. بعد از اینکه ذرات بزرگتر می شدند، قوه جاذبه بیشتر ایجاد می شد و باعث جذب ذرات کوچکتر می گردید. توده ها در اثر چسپیدن بزرگتر و بزرگتر شدند و در نتیجه سیارات یا اقمار را تشکیل دادند.

اول تر از همه دو سیاره بزرگ مشتری و زحل بوجود آمدند، زیرا بیشتر گازی هستند. این سیارات بزرگ احتمالأ بر اینکه دیگر اجزای نظامی شمسی چگونه شکل گرفتند، تأثیر زیادی دارند. به دلایل متعدد، این دو سیاره مدار دایره شکل دارند، که غیر معمول است. در اکثر نظام های شمسی دیگر دیده شده که سیارات بزرگ در یک مدار بیضوی می چرخند. مطالعات جدید درباره این سیارات نظریه ایجاد نظام شمسی و سیارات را تکمیل خواهد نمود.  سپس چهار سیاره سنگی نزدیک به آفتاب: عطارد، زهره، زمین و مریخ شکل گرفتند. تنها در یکی از این سیارات (زمین) زندگی ظهور کرد. این سیارات تقریبأ مدار های دایره ای دارند، اگر مدار آنها بی حد بیضوی می بود، در آنصورت امکان پیدایش حیات در آنها نبود. سیارات دیگری نیز بوجود آمدند، اما به علت قوه جاذبه مشتری از هم پاشیدند و حلقه ای از سنگ های کوچک را بوجود آوردند و ما به آنها سیارک یا استروئید می گوئیم. دور تر از سیاره زحل دو سیاره گازی دیگر اورانوس و نپتون و یک سیاره یخی دیگر بنام پلوتو  به وجود آمد. بعد از پلوتو مواد یخی وجود دارند که زمانی سیارات را ساخته بودند. ما به این مواد ستاره دنباله دار می گویم و گاهگاهی یکی از آنها در نزدیکی های آفتاب سرگردان می باشد.ابر به سقوط بر سر خود ادامه داد تا در مرکز آن عکس العمل هسته ای پایدار ماند و در نتیجه یک منبع گرما در مرکز صفحه تشکیل گردید. مرکز آن به حدی داغ شد که یک ستاره مانند آفتاب شکل گرفت و گاز و گرد های نظام شمسی جدید را بوسیله باد خورشیدی قوی به بیرون پراگند. با مطالعه شهاب سنگ ها meteor که گمان میرود از مرحله آغازین نظام شمسی باقی مانده، دانشمندان دریافتند که نظام شمسی ما حدود 4.6 میلیارد سال قبل بوجود آمده است.

بر اساس علم نجوم، سیارات نظام شمسی ما که به دور آفتاب یا ستاره مادر میگردند به دو دسته تقسیم شده اند، عطارد، زهره، زمین و مریخ که سیارات سنگی اند، سیارات داخلی نامیده میشوند. مشتری، زحل، اورانوس و نپتون که سیارات گازی اند، سیارات بیرونی نامیده میشوند.  شاید بپرسید که این تقسیم بندی بر اساس چی صورت گرفته؟ باید گفت، درجه حرارت و شرایط اقلیمی در سیارات به فاصله آنها نسبت به ستاره مادر (خورشید) ارتباط دارد. در جائیکه آب در هر سه حالت مایع، گاز، جامد باشد، امکان حیات (البته حیات هوشمند) موجود است. این مناطق در زبان علمی بنام زون یا منطقه حیات Habitable Zone نامیده می شود. زمین ما در مرکز این زون قرار دارد. بیرون از این زون امکان حیات هوشمند وجود ندارد. عطارد و زهره که در لبه داخلی زون حیات قرار دارند، زمین که در مرکز این زون و مریخ که در لبه بیرونی آن قرار دارد، بنام سیارات داخلی یاد میشوند. مشتری، زحل، اورانوس و نپتون که سیارات گازی هستند و دور از این منطقه قرار دارند، بنام سیارات بیرونی یاد می شوند.

زندگی نامه شهزاده کریم آغاخان چهل و نهمین امام شعیه امامی اسماعیلیه جهان


حضرت ‌والا پرنس كريم آقاخان در تاريخ يازدهم جولای ۱۹۵۷ در سن ۲۰ سالگی به‌ عنوان جانشين پدربزرگش سر سلطان محمدشاه به امامت مسلمانان شيعه‌ی امامی اسماعيلی منصوب گرديد. ايشان چهل و نُهمين امام موروثی مسلمانان شيعه‌ی امامی اسماعيلی از ذرّيه‌ی بلافصل حضرت محمّد (ص)، ازطريق پسرعم و دامادش، علی (ع)، اولين امام، و همسر وی فاطمه (س) دختر پيامبر است.  

حضرت والا آقاخان، پسر پرنس علی خان و پرنسس تاجُ الدوله علی خان، در ۱۳ دسامبر۱۹۳۶ در ژ نو متولد شد. وی دوران کودکی خود را در نایروبی، پایتخت کنیا، سپری و سپس برای تحصیل مدت نُه سال را در مدرسه‌ی له روزی سوییس گذرانید. حضرت والا در سال ۱۹۵۹ از دانشگاه هاروارد به دریافت مدرک ممتاز لیسانس در رشته‌ی تاریخ اسلام نایل گردید.

با تأسی به پدربزرگش سر سلطان محمد شاه، کریم آقاخان نیز پس از نشستن بر مسند امامت در سال ۱۹۵۷ همواره مترصّد بهبود موقعیت تمام مسلمانان مخصوصاً در مواجهه و رویارویی با چالش‌های ناشی از دگرگونی‌های سریع تاریخی بوده است. امروزه، جماعت اسماعیلی در بیست و پنج کشور جهان، خصوصاً اروپا، آسیای مرکزی، خاور میانه و همچنین آمریکای شمالی زندگی می‌کنند. طی چهار دهه‌ی اخیر، یعنی از زمانی که آقاخانِ فعلی به امامت رسیده، تغییرات سیاسی و اقتصادی عظیمی در بسیاری از این مناطق رخ داده و حضرت والا آقاخان توانسته است سیستمِ پیچیده‌ی مدیریتِ جامعه‌ی اسماعیلی را که در زمان سلطه‌ی استعمار توسط پدربزرگش پایه گذاری شده بود با شرایط جدید کشور های مستقل که بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی واستقلال جمهوری‌های آسیای میانه ازلحاظ کمّی و کیفی تغییریافته است، منطبق و به مرحله‌ی اجرا درآورد.

از دیدگاه حضرت والاآقاخان، اسلام مکتبی مبتنی برتعقل و ایمان قلبی است، مکتبی که شالوده‌ی آن گذشت، تساهل و ارج نهادن به مقام والای انسان یعنی اشرفِ مخلوقاتِ خداوند است. در نظامِ فکری تشیع، هدفِ امامِ وقت این است که دستاوردهای افراد و بازتاب‌های عملی بینشِ اخلاقیِ جامعه که ملهم از تعلیمات اسلام است، محفوظ باقی بماند. در سال ۱۹۷۶، حضرت‌والا در سخنان خود در کراچی خطاب به کنفرانس جهانی سیرت رسول الله متعرض این نکته شدند که تعلیمات آخرین پیامبر خدا در تلاش برای پیدا کردن راه حل‌های تازه برای مسایلی که با روش‌های سنتی آن زمان قابل حل نبودند، می‌تواند سرمشقی الهام بخش برای مسلمانان باشد تا بتوانند بدون آنکه در اصول بنیادی اسلام خدشه‌ای وارد شود، به پدید آوردنِ جامعه‌ای واقعاًََ مدرن و پویا بیندیشند.

در طول تاريخ، اسماعيليان، تحت راهنمايی‌های امام خود، خدماتی در رشد تمدن اسلامی داشته‌اند دانشگاه الازهر و دارُ العلم، در قاهره و خود شهر قاهره، نمايشگر خدماتِ ايشان به زندگی فرهنگی، مذهبی و علمی مسلمانان است. از ميان فلاسفه، قضات، فيزيکدانان، رياضيدانان، ستاره شناسان و دانشمندان نامور گذشته که تحت حمايت امامان اسماعيلی پرورش يافته‌اند می‌توان قاضی نعمان، حميد‌الدين کرمانی، ابن هيثم، ناصر خسرو و نصيرالدين طوسی را نام برد.

دستاوردهای امپراطوری خلفای فاطمی بخش اوليه‌ی تاريخ اسماعيلی، تقريباً از ابتدای اسلام تا قرن يازدهم را در بر می‌گيرد. خلفای فاطمی که به نام فاطمه (س)، دختر حضرت محمّد (ص)، نامگذاری شده بودند، در قسمت مديترانه‌‌ای خاور ميانه، بيش از دو قرن مؤسسِ دولتي بودند که به گسترشِ علم، هنر و بازرگانی علاقه‌ی فراوان نشان می‌‌داد. پايتختِ آن قاهره، توسط فاطميان پايه گذاری شد. پس از دوره‌ی فاطميان، مرکز جغرافيايی اسماعيلی از مصر به سوريه و ايران منتقل گرديد. در قرن سيزدهم، پس از آنکه الموت، مرکز اسماعيليان در ايران، به دست کشورگشايان مغول افتاد، اسماعيليان قرن‌ها به صورت جوامعی پراکنده در ايران، آسيای ميانه، سوريه، هند و ديگر مناطق زندگی می‌کردند. در دهه‌ی ۱۸۳۰ آقا حسنعلی شاه، چهل و ششمين امام اسماعيلی، به دريافت عنوان افتخاری آقاخان، از طرف شاه ايران، نايل گرديد. در ۱۸۴۳، آقاخان اول ايران را به قصد هند که در آن زمان جماعت بزرگی از اسماعيليان در آنجا ساکن بودند، ترک گفت. آقاخان دوم در سال ۱۸۸۵ در حالی که فقط مدت چهار سال از امامت او می‌گذشت به عالم باقی شتافت و پدر بزرگ و امام پيش ازآقاخان فعلی، سر سلطان محمد شاه جانشين او گرديد.

در دوره‌های اخير، خانواده‌ی آقاخان سنت خدمت در امور بين المللی را دنبال کرده‌اند. پدر بزرگِ آقاخان رييس اتحاديه‌ی ملل، پدرش، پرنس علی خان، سفير پاکستان در سازمان ملل و پرنس صدرالدين آقاخان، عموی آقاخان فعلی، نماينده‌ی عالیرتبه‌ی سازمان ملل برای پناهندگان و همچنين هماهنگ کننده‌ی برنامه‌های سازمان ملل برای کمک به افغانستان و نماينده‌ی اجرايی سازمان ملل در مناطق مرزی عراق- ترکيه است. برادر آقاخان، پرنس امين، به دنبال اتمام تحصيلاتش از دانشگاه هاروارد در سال ۱۹۶۵، وارد دبيرخانه‌ی سازمان ملل در بخش روابط اقتصادی و اجتماعی گرديد. از سال ۱۹۶۸، پرنس امين همكاری تنگاتنگی با دفتر شبکه‌ی توسعه‌ی مؤسّساتِ امامت داشته است. پرنسس زهرا، اولين فرزند حضرت والا‌آقاخان، در سال ۱۹۹۴ به دريافت مدرک ليسانس با درجه‌ی ممتاز در رشته‌ی مطالعات کشورهای در حال توسعه از دانشگاه هاروارد نايل گرديد. وی مسئوليت هماهنگیِ سازمان‌‌های خاص توسعه اجتماعی امامت را، که مقرّ آن در محل كار حضرت والا آقاخان است، بر عهده دارد. پسرِِِِ بزرگ حضرت والا آقاخان، پرنس رحيم، فارغ التحصيل در سال ۱۹۹۵ ازدانشگاه براون در ايالات متحده آمريکا، مسئوليت‌های مشابهی را در رابطه با سازمان‌‌های توسعه اقتصادی امامت بر عهده دارد. پسر جوان‌تر حضرت والا آقاخان، پرنس حسين، که در سال ۱۹۹۷ از دانشگاه ويليامز در ايالات متحده‌ی آمريکا فارغ التحصيل شده است، اخيراً به دفتر كار ايشان پيوسته و در فعاليت‌های فرهنگی شبکه‌ی توسعه سهيم است.

هماهنگ با چنين بينشی از اسلام و نيز سنّت خدمت به بشريت، اسماعيليان در هر کجا که زندگی می‌کنند چهارچوب سازمانی شفافی را ايجاد کرده‌اند تا به اجرای فعاليت‌های اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی بپردازند. تحت رهبری حضرت والا آقاخان، اين چهارچوب گسترش يافته و به شبکه‌ی توسعه‌ی آقاخان تبديل شده است. اين شبکه شامل سازمان‌‌های متفاوتی است که در جهت بهبود شرايط زندگی و ايجاد فرصت‌های مناسب در مناطق خاصی از دنيای در حال توسعه فعاليت می‌کنند. در هر کشور، اين سازمان‌‌ها در جهت منافع مشترک تمام شهروندان صرف نظر از مليّت و يا مذهب آنها مشغول به خدمت هستند. دامنه‌ی فعاليت‌های فردی حضرت‌والا معماری، تعليم و تربيت و بهداشت، سرمايه گذاری در بخش خصوصی و افزايش سازمان‌های غير دولتی و توسعه‌ی روستايی را در بر می‌‌گيرد.

در طی سال‌های گذشته و در راستای ارج نهادن به ابعاد گوناگون کارهايش، حضرت والا آقاخان مدال‌ها، درجات افتخاری و جوايز زيادی از دولت‌‌های فرانسه، پرتغال، ساحل عاج، ولتای عليا، ماداگاسکار، ايران، پاکستان،ايتاليا، سنگال، مراکش، اسپانيا و تاجيكستان دريافت كرده است. در اکتبر ۱۹۹۸ طیّ مراسم اهداي جايزه‌ی معماری آقاخان، مدال طلای شهر گرانادا به او اهدا گرديد. علاوه بر اين، حضرت والا آقاخان به کسب درجات افتخاری از دانشگاه‌های پاکستان، کانادا، ايالات متحده‌ی آمريکا و بريتانيا نايل آمده است. وی همچنين جوايز متعددی از سازمان‌های تخصصی در تقدير از کارش در زمينه‌ی معماری و حفظ و بازسازی ساختمان‌‌های تاريخی دريافت کرده است. در سال ۱۹۵۷، عنوان حضرت‌والا به وسيله‌ی علياحضرت ملکه‌ی بريتانيای کبير و عنوان سلطنتی حضرت‌والا، به وسيله‌ی شاه ايران در سال ۱۹۵۹ به او اهدا گرديد. 

پنج های مشهور از شخصیت های معروف


پنج شخصیتِ سرشناس بدون تحصیلات عالی

ارنست همینگوی - نویسنده آمریکایی

آبراهام لینکلن - رئیس جمهور سابق ایالات متحده

راکفلر - میلیاردر آمریکایی

ویرجینیا ولف - نویسنده بریتانیایی

برنارد شاو - نویسنده و نمایش نامه نویس بریتانیایی.

پنج معروف ترین شخیتهای تاریخ که در نوشیدن قهوه مشهور بودند

ناپلئون بناپارت - امپراطور فرانسه

باخ - آهنگساز آلمانی

ژان ژاک روسو - فیلسوف و نویسنده فرانسوی

کانت - نظریه پرداز آلمانی

بالزاک - داستان نویس فرانسوی .

پنج هنرمند مشهوری که از فقر مطلق آغاز کردند

وان گوگ - نقاش معروف هالندی

جک لندن - نویسنده مشهور آمریکایی

مولیر - نمایش نامه نویس فرانسوی

داستایفسکی - نویسنده روسی

ماکسیم گورکی - نویسنده روسی.

پنج چپ دست معروف جهان

چارلی چاپلین - بازیگر و کارگردان انگلیسی – آمریکایی

باخ - آهنگساز آلمانی

لئوناردو داوینچی - نقاش و مخترع ایتالیایی

میکل آنژ - نقاش ایتالیایی

کیم نوداک - بازیگر آمریکایی.

پنج شاهی که بیشترین حکمروایی کرده اند

لویی پانزدهم (پادشاه فرانسه) ۷۲ سال

ویکتوریا (ملکه انگلستان) ۶۴ سال

جرج دوم (پادشاه فرانسه) ۶۰ سال

لویی شانزدهم (پادشاه فرانسه) ۵۹ سال

هنری سوم (پادشاه انگلستان) ۵۶ سال.

پنج شخصیتِ با هوش و سرشناس تاریخ

(بهرۀ هوشی افراد معمولی بین ۸۵ تا ۱۱۵ است و افرادی که بالاتر از ۱۲۵ بهره هوشی دارند، نابغه به حساب می آیند)

گوته (شاعر آلمانی) ۱۸۵

چارلز دیکنز (داستان نویس بریتانیایی)  ۱۴۵

ناپلئون (امپراطور فرانسه) ۱۴۰

گالیله (ستاره شناس و ریاضیدان ایتالیایی) ۱۴۵

موتزارت (آهنگساز اتریشی) ۱۵۰.

پنج نویسنده معروفی که علی رغم ذکاوت ومستحق بودن به آنان جایزه نوبل تعلق نگرفت

لئون تولستوی

آنتوان چخوف

برتولت برشت

هنریک ایبسن

مارک تواین.

پنج فیلم مطرح تاریخ سینما

دزد بایسکیل (ویتوریا دسیکا)

روشنایی های شهر (چارلی چاپلین)

جویندگان طلا (چارلی چاپلین)

رزمناو پوتمکین (سرگئی ایزنشتاین)

تعصب (دیوید دارک گریفیث).

پنج زوج هنری که مدتها با هم همبازی بودند

استان لورل و الیور هاردی ۱۰۵ فیلم

بود ابوت و لو کاستلو ۳۶ فیلم

دین مارتین و جری لوئیس ۱۷ فیلم

فرد استر و جینجر راجرز ۱۰ فیلم

کاترین هیپبورن و اسپنسر تریسی ۹ فیلم.

پنج فضانوردی که جزو اولین ها بودند

یوری گاگارین (شوروی)

لی یی شپارد (آمریکایی)

ویرجین گریسام (آمریکایی)

تیتوف (شوروی)

گلن (آمریکایی).

پنج بازیگر معروف ایفاگر نقش هملت

ریچارد بوربیچ

توماس بترتون

ادوین بوث

سر هنری ایرونیک

سرجانسن فوریس

پنج انسان سرشناسی که در ایام پیری مهمترین کاررا انجام دادند

تولستوی در ۸۲ سالگی کتاب (من نمی توانم ساکت باشم) را نوشت .

جرج برناردشاو در ۹۳ سالگی نمایشنامه (قصه های خارق العاده پند آموز) را نوشت .

پیکاسو در ۹۰ سالگی بهترین نقاشی ها را می کرد .

چرچیل در ۸۲ سالگی کتاب (تاریخ کشورهای انگلیسی زبان) را نوشت .

سامرست موام در ۸۴ سالگی کتاب (دیدگاهها) را نوشت .

پنج یک چشم معروف جهان

هریسون (بازیگر معروف انگلیسی)

جان فورد (کارگردان ایرلندی)

مارکونی (مخترع ایرلندی رادیو)

موشه دایان

جان میلتون (شاعر و آزادیخواه انگلیسی).

پنج مجرد معروف جهان

ژاندارک (قدیس فرانسوی)

آدام اسمیت (اقتصاددان انگلیسی)

ولتر (نویسنده و فیلسوف فرانسوی)

شوپن (آهنگساز پولندی)

بتهوون (آهنگساز آلمانی).

پنج هنرمند معروفی که حقوقدان بودند

ژول ورن(نویسنده فرانسوی)

تاگور (شاعر و نویسنده هندی)

فرانتس کافکا (نویسنده چک)

پل سزان (نقاش فرانسوی)

چایگوفسکی (موسیقیدان روسی).

علم و دانش از دیدگاه اسلام

اهميت علم و دانش در اسلام

 


می دانیم که خداوند ملائکه را از نور آفریده وبه آنان عقل و نیروی فرمانبرداری داده، اسباب و انگیزه های انحراف را در اختیارشان قرار نداده است. واز طرف دیگر حیوانات را آفریده که تنها از غرایز و کششهای حیوانی خویش پیروی می نمایند و از نیروی عقل و اندیشیدن همچون انسان محروم می باشند. اما انسان را آفریده و از یک طرف به او توانایی تعقّل واندیشیدن را داده و از طرف دیگر انگیزه ها و اسباب خواسته های نفسانی و حیوانی را در اختیارش قرار داده است. وبه همین خاطر دو نیروی درونی عقلانی و خیر خواهی، نفسانی و شرارت، هر یک او را به طرف خویش می کشانند. ودر همین ارتباط است که اسلام به نقش و منزلت علم در جهت تقویت جنبۀ عقلانی وخیرخواهی انسان اشاره نموده ومی فرماید:
(تنها آگاهان و دانشمندانند که براستی از خداوند می ترسند ) -«فاطر:28»
بدین معنی که تنها عالمان و آگاهانی که به مقام و منزلت خداوند آگاهی راستینی دارند، هراس ( انحراف از دین او را) در دل دارند. زیرا آگاهی حقیقی خشیّت را در پی دارد.


قرآن در حرمت نهادن به علم و علما و بلندی بخشیدن منزلت صاحبان علم و اندیشه پیشگام و پرچمدار همۀ کتابهای ادیان آسمانی است.


همچنین خداوند متعال در جای دیگر می فرماید: (بگو: آیا آنهایی که می دانند و آنهایی که نمی دانند مساویند؟ این تنها اندیشمندانند که متذکر می شوند) «زمر:9»
اسلام رفتن به دنبال کسب علم ودانش را یکی از واجبات به شمار می آورد، و اوّلین آیاتی از قرآن که نازل شده اند با «خواندن و قلم و علم» آغاز شده است.


احادیث نبوی همۀ آیات قرآنی را که به جایگاه علم و منزلت علما مربوط می شود مورد تأکید قرار میدهند. از رسول خداصلی الله علیه وسلم روایت شده است: ( چنانچه خداوند به کسی ارادۀ خیر داشته باشد او را در دین آگاه می سازد.) «رواه البخاری و مسلم»(1037)


و از ابوهریره روایت شده است که: (هرگاه عمر انسان خاتمه پیدا نماید، کار وعمل او بجز در سه مورد پایان می پذیرد: یکی صدقه واحسانی که ادامه پیدا کند ، دوم : علمی که مورد استفاده قرار بگیرد، سوم: فرزند پاک وپرهیزگاری که برای او دعای خیر بنماید).« رواه مسلم»(1631)


یکی از ویژگیهای علم و دانش دوام و ماندگاری منافع آن است. و اجر و پاداش آن هم حتی پس از مرگ برای انسان همچنان ادامه پیدا خواهد نمود. حافظ المنذری می گوید: ( کسی که علم سودمندی را به دیگری می آموزد و نسخه برداری می نماید پاداش خود و پاداش همه کسانی که آن را می آموزند یا نسخه برداری می کنند و آنهایی که به آن پس ازاو عمل می کنند، تا زمانی که آن علم باقی می ماند و به آن عمل می شود، پاداش نویسنده و نقل کنندۀ آن باقی خواهد ماند.


همچنین کسانی که چیزهای غیرمفید را می نگارند و به طرق مختلف آن را در اختیار مردم قرار می دهند، گناه آن و گناه کسانی که آن را می خوانند ونسخه برداری می کنند و پس از او به آن عمل می نمایند، تا زمانی که آن دانش و وسیله زیانبار و عمل به آن وجود داشته باشد، ادامه پیدا خواهد کرد). « المنتقی من الترغیب والترهیب ج1 ص125».


اما منزلت وجایگاه علم در نزد بزرگان اسلام به اینگونه بیان شده که حضرت علی رضي الله عنه خطاب به کمیل بن زیاد می فرماید:
(ای کمیل! بدان که: علم نگهبان توست و تو نگبهان مال و ثروت، علم حاکم و داور است و دارایی محکوم و مورد قضاوت قرار می گیرد، خرج و هزینه نمودن از مقدار ثروت می کاهد، اما انفاق و دادن علم به دیگران آن را بیشتر و خالص تر می گرداند).


امام ابن القیم جوزیه این سخنان سنجیدۀ حضرت علی کرّم الله وجهه را که در واقع گلی بر گرفته از گلستان نبوّت می باشد، در کتاب «مفتاح دار السّعادة» بسیار زیبا تشریح نموده است.


ودیگر فضایل و ارزشی که علم دارد اینست که در پیشاپیش عمل قرار دارد، و انسان را به عملگرایی راهنمایی می نماید.


در حدیثی مشهور که از معاذ در مورد فضیلت علم ابن عبدالبرّ آن را روایت می نماید چنین آمده است:


(علم را بیاموزید! زیرا فراگیری آن خداگرایی، و کسب آن عبادت، و مدارسه اش ذکر وتسبیح، و تحقیق و بررسیش جهاد، و آموزش آن صدقه، وبخشش از آن موجب نزدیک شدن به خداوند می شود).

 


یکی دیگر از فضایل علم بر اساس آنچه در احادیث به اثبات رسیده، برتری و فضل آن بر عبادت ومقدم بودن عالمان برعابدان است. در حدیث مشهور ابودرداء آمده است که: (فضل و برتری عالم بر عابد، مانند برتری ماه شب چهارده بر دیگر ستارگان است.«رواه احمد واصحاب السنن».


ودر روایتی که ابو امامه نقل می نماید آمده است: (فضلیت عالم بر عابد مانند فضیلت من بر پایین ترین شماست).
«صحیح الجامع الصغیر» (4213)


از این جهت علم و دانش بر عبادت برتری داده شده که منافع علم شامل عالم ودیگران نیز می شود، و منافع عبادت منحصر به خودعبادت گذار است. و به عبارت دیگر خیر و دستاورد عبادت تنها متعلق به عبادت کننده و منافع علم فراگیر و همگانی است.

زندگی نامه الحاج سید منصور نادری


الحاج سيدمنصور نادری کيانی

سيدمنصور نادری در سال 1315 در يك خانواده منور روحاني چشم به جهان گشوده. ابتداء زندگي در زادگاهش در پهلوي پدر دانشمند، رهبر مذهـبي، شاعر و مؤلف 54 جلد كتاب تعليم و تربيه يافته و از علوم متداول عصر خود مستفيد گرديدند. ايشان از كودكي تيز هوش،با تدبير تحول پسند، مسؤوليت پذير، سخي طبع و خادم جماعت و اجتماع بود و مانند پدر بزرگوار شان از قريحة شعر بر خوردار است. او در عقيده خويش اسماعليه نزاري آقاخاني ميباشد.سيد منصور نادری از ايام جواني به اينطرف علاقه خاص به خدمتگزاري به مردم داشته و پيرو آيين جوانمردي ميباشد. ازآغاز زندگـي در سيمايش شجاعت و درگفتار و كردارش صداقت هويدا و آشكار است. در سال 1336 خورشيدي شامل وظيفة مقدس عسكري گرديده در سال 1338 خورشيدي آنرا به پايان رسانيـد. موصوف مرد شمشير و قلم داراي افكار سياسي و انديشه فرهنگـي بوده، عدالت پسند ميباشدکه بدين ملحوظ، از محبوبيت خاصی ميان مردم برخوردار بوده، پدرش اكثر صلاحيت هاي امور مردمي را به او محول مي ساخت؛ تا عدالت را تطبيق و در خدمت مردم باشد. سيد منصور نادري در سال 1346 توسط حكومت وقت، راهي زندان ولايت بغلان گرديده و مدت دو سال از خدمت گذاری مردم محروم گرديد. از آنجا که تاريخ چهره پر از فراز و نشيب دارد، گاهي شهرت و محبوبيت او باعث ترس و هراس دولت هاي وقت شده و گاهي هـم حکومت های وقت، جهت تقويت خويش به اساس شرايط خاص اورا مورد نوازش قرار می داد. سيد منصور نادری در كشوري زاده شده است كه تعصبات قومي و مذهبي در آن حكمفرما بوده، از آزاد انديشي او حكومت هاي وقت در هراس بودند تا اينکه در سال ( 1352 ) دوباره راهي زندان گرديد و بعداً در سال (1353) همراه سه برادر شان بدون هيچگونه جرمی رهسپار محبس دهمـزنگ ميشود و مدت 4 سال را در آنجا سپري مينمايد. اين مرد حماسه و تاريخ ساز، بعد از آزادي کوتاه مدت، دوباره توسط حكومت مستبد و دكتاتور وقت توقيف و در سال 1357 با جمعي از روشنفكران اهل علم و ادب جامعه و شماري از پيروان نهضت اسلامي به زندان پلچرخي انتقال و بدون كدام فيصله حقوقي و قضايی حکم اعدام عليه وی صادر شده است وگاهي هم درين فيصله ها ايشان، به 97 سال قيد حبس محكوم ميگرديد. ولي از آنجا که حکام مستبد وقت مغرور قدرت خويش بودند، از اسرار الهي آگاهي نداشتند. موصوف بنا بر تحولات سياسی در کشور، در دوران حکومت ببرك كارمل از زندان پلچرخي رها و در سال 1360 خورشيدي جهت اداي فريضة بيت الله شريف و زيارت مدينة منوره عازم كشور عربستان گردي

در سال هاي 59 و 60 كه تازه مخالفت ها عليه دولت وقت شروع شده بود، در اكثرجاها قيام مسلحانه بر ضد نيروهاي دولتي آغاز گرديده بود منجمله در ولايت بغلان نيز مردم اسماعيليه آنجا از باج گيري، ظلم و تعدي گروپ هاي مسلح غير مسؤول بستوه آمده، هر روز دسته، دسته نزد الحاج سيد منصور نادري رفته عرض حال بيچاره گـي و بي دفاعي خويش را مينمودند كه جناب الحاج سيد منصور نادري بخاطر دفاع از شرف و عزت مردم آن ديار در سال 1361 هجري شمسي جهت سهمگيری در آبادانی کشور جان بركف گرفته راهي زادگاه خويش گرديد. به محض ورود به ديار آبائي خويش به تعداد 3000 رأس گوسفند خود را براي مردم دايميرك و نيك پي كه قبلاً اموال و مواشي شان توسط گروپ هاي مسلح به يغما برده شده بود، توزيع نمود. وپس از چند روز اقامت پلان دفاع از مردم را طرح ريزي کرده و به خريداري سلاح اقدام نمود که طی مدت كوتاهي توانست مردم و منطقه را از تسلط چپاولگران نجات دهد. الحاج سيد منصور نادری در اوايل سال 1362 مبارزه عليه زرع كشت، قاچاق و استعمال مواد مخدر را عملاً آغاز نمود كه در صدر برنامه كاري خويش، تداوي مردمان قرية شلكتو مربوط ولسوالي دهنه غوري و قرية وادو، مربوط ولسوالي تاله و برفك را قرار داده، وارد عمل شد که در نتيجه به تعداد 1000 نفر معتادان آن دو قريه را از بلاي خانمان سوز عمل ترياك و چرس نجات بخشيد. بنا بر گسترش معتادان جهت تداوی، در اواسط سال 1362 الحاج سيد منصور نادری يك باب شفاخانة 30 بستر را در ده كيان تأسيس نمود در خدمت معتادان قرار داد. چون ايشان در پروسة تأمين امنيت سهمگيری دلسوزانه داشتند؛ در اواخر سال 1364 يك قطعه نظامي را در چوكات دولت ايجاد و مسؤوليت امنيت شاهراه سالنگ الي حيرتان را عهده دار گرديد تا وسايط حامل مواد ارتزاقي به شهر كابل و ساير ديگر ولايات طور سالم برسد. در نتيجة ايجاد قطعه نظامی مذکور، كاروان هاي متعلق به مجاهدين از منطقه باخاطر آسوده عبور و مرور مي نمودندو دره كيان بمثابة يك دره صلح و غير نظامي چنان مورد اعتماد همه قرار گرفته بود که دو دشمن سرسخت يعني افراد دولت و مجاهدين در درة كيان يكجا با هم دور يك سفره طعام می خوردند. در سال 1367 خورشيدي با تأسيس كانون فرهنگي حكيم ناصر خسرو بلخي و ايجاد كتابخانه بزرگ داراي 50000 جلد كتاب مختلف النوع مورد استفاده مردم و فرهنگيان قرار گرفت. در سال 1367 بعد از اعلان مشی مصالحه ملي توسط دكتور نجيب الله، از طرف مردم متدين ولايت بغلان الحاج سيد منصور نادری بحيث سناتور انتخاب گرديده و در همان سال جهت مبارزه عليه ترياك و تداوي معتادين در ولسوالي هاي سرحدی ولايت بدخشان، چندين گروپ از دكتوران مجرب و مبلغين را بمصرف شخصي خويش اعزام نمود كه 3200 نفر معتـاد ين در اين پروسه تداوی گرديدن

در سال 1371 که دولت به مجاهدین انتقال یافت سعی وتلاش خسته گی نا پذیر سید منصوری نادری در وحدت مجاهدین برجسته بود .بعد از سقوط حكومت داكتر نجيب الله و پيروزي مجاهدين، تمام شهر ها بدست گروه هاي مختلف تقسيم و اكثريت دارائـي های عامه توسط گروپ های مسلح غير مسؤول بغارت برده شد فابريكات از بيخ و بن بركنـده گرديدند

نيرو های متخاصم از وضع و احوال موجود استفاده نمـوده، قتل ها نمودند؛ اما خوشبختانه در ولايت بغلان تدبير خردمندانهء جناب الحاج سيد منصور نادري چنان كارا بجـا بود كه آب از آب تكان نخـورده مأمورين،كارگران، معلمين، شاگردان و همـه و همـه به وظايف خويش مصـروف و مشغول خدمت بودند. فابريكات و ادارات دولتي همه فعال و بر حسب گذشته در چرخش بودند. چنانكه شهريان پلخمری در وطن شان افغانستان اصلاً تغييرات سياسي را احساس نکردند. در آن برهه زمان كه اكثر ولايات و قراء وقصبات وطن عزيز مان در آتش جنگ مي سوخت، مردم تمام ساحات ولايت بغـلان كه تحت حاكميت محتـرم الحاج سيد منصور نادري قرار داشتند، در يك فضاي صلح، با خاطر آسوده و عاری از تشويش زنده گی داشتند درآنوقت به تعداد 45000 نفـر معلم و شاگرد اعم ذكور و اناث مصروف تدريس و آموزش بودند. بعد از گذشت يك سال دورهء دولت داري استاد برهان الدين رباني در كابل، ارتباط ولايت بغلان بنا بر بعضي معضلات با كابل قطع و تمامي امتيازات آن ولايت از طرف حكومت كابل در حالت تعليـق قرار داده شد، با آن هم مردم و ادارات دولتي،اعم از مكاتب، پوهنتون، فابريكات توليدي و ساختمانی ، روند عادي خود را مي پيمودند؛ اما هنگاميکه طالبان در سال1375 شهر كابل را تصرف نمودند، استاد برهان الدين رباني، با تمام اراکين و همراهانش بطرف شمال كشور عقب نشينی کردندكه جناب سيد منصور نادري باخصلت جوانمـرديي كه داشت، از ايشان پذيرايي نموده و پشتباني خود را از محترم استاد برهان الدين رباني اعلام داشت که همان هنگام جناب الحاج سيد منصور نادری ميزبان سيلي از مهاجرين كابل نيز بودند. الحاج سيد منصـور نادري با پيروي از انبياء و امامان بر حق در علم و فرهنگ با ذوق تر از ديگران بود و در اجراي عدالت و حفظ منافع عامه، هيچ گاه عقيده و عزت نفس خويش را قرباني زر و سيم نكرده بلكه شرافتمندانه و سر بلند زندگـي کرده است. چنانکه در سالهای که کابل در آتش جنگ می سوخت اما به تدبير سيد منصور نادری حاکميت صلح تأمين بود، يکی از تجار پاكستاني به نام سليـم اوليا غرض خريداري پرزه جات فابريكة سمنت پلخمـري در بدل بيست ميليون دالر آمريكايي نزد ايشان آمدولي آن عاليقدر براي نامبرده فرمود كه: اولياء صاحب! شمـا آدرس را اشتباه گرفته ايد. براي من هويت ملي ام بالاتر از منافع شخصي است

الحاج سيد منصور نادري در آن دوران در حدود ( 3000 ) سير تخم ريز زمين للمي شخصي خويشرا كه در منطقه تودك و اسكار موقعيت دارد، سخاوتمندانه براي مردم بطور رايگان با قباله شرعي توزيع نمود. همچنان زمين هاي آبيي كه از قريهء شاه حسن الي اخير قورقساي واقع است، براي مردم قوم بهسود و سادات بطور رايگان با قباله شرعي توزيع نمود. الحاج سيد منصور نادري در پرتو طبع سخاوتمند، خصلت جوانمردانه با خط و مشی راستين خدمت صادقانه و تصميم صادقانه، تلاش هاي خستگي ناپذير نمود و توانست جامعـه اسماعيليه افغانستان را از گزند روزگار در امان نگهدارد زيرا اسماعيليان افغانستان در طول تاريخ به اثر تعصبات گوناگون، روحاً و جسماً شكنجه ديده بودند. جوانان اسماعيليه در اثر فشارهاي ناشی از تعصبات خشك، از زنده گی نا اميد بودند حضور آنان در محافل سياسي و ساير مجالس و محافل ديده نمي شد. حتي برخی ترك عقيده نموده، به گروپ هاي سياسي انديشه های ديگر گرويده بودند. روي اين ملحوظ الحاج سيد منصور نادري با تلاش هاي خستگي نا پذير در جهت تأمين ارتباط بين اقوام مختلف و مذاهب مختلف تواست،جامعة اسماعيلي را از يأس و نا اميدي نجات بخشيده و اميدوار به يك فرداي بهتر بسازد؛ چنانكه هم اکنون بهترين جوانان تحصيل يافتة جامعة اسماعيليه افغانستان در سطوح بالائي محافل سياسي كشور قرار دارند. در سال 1375 خورشيدي نظر به پيشنهاد، مردم اعم از نظاميان، متنفذين، اهل معارف، تنظيم هاي جهادي و روشنفكران بنا بر داشتن اصل شايسته گی، اهليت وتجربة مردمداری در امور بين الافغاني، صداقت و وطن دوستـي كه از محترم الحاج سيد منصور نادري براي همه به اثبات رسيده بود ايشان بحيث معاون رئيس جمهور دولت اسلامـي افغانستان انتخاب و مقرر گرديدند

محترم الحاج سيد منصور نادري در دوران مسؤوليت خويش بحيث معاون رئيس جمهور شب و روز تلاش نمودند تا افغانستان ميدان تاخت و تاز بيگانگان نگردد و هميشه در راه صلح و تأمين وحدت ملي سعـي بليغ می نمودند؛ چنانكه زادگاهش دره (كيان) و شهر پلخمري، مركز صلح و امنيت قرار داده شدكه تمام فيصله ها و حل منازعات و مخالفتهاي گروه هاي سياسي و نظامي در آنجا صورت مي پذيرفت و آن خطه، هميشه ميزبان تعداد كثيري از مخالفين بخاطر صلح و آشتي بود

جناب الحاج سيد منصور نادری در سال 1377 بنا بر جبر تاريخ به ديار مهاجرت رهسپار گرديد و بعد از مدت زماني، بر اثرتحولات سياسی جهان كه در 11 سپتمبر در آمـريكا رخ داد و زمينه ساز تأمين صلح در كشور گرديد، جناب سيد منصور نادری بعـد از مذاكرات، با مقامات رهبری کشور، پشتيبانی خود را ازفيصله هاي بن اعلام نمود و دوباره به ميهن برگشت

ايشان در سال 1381 هجري شمسي حزب پيوند ملي افغانستان را با جمعي از روشنفكران هسته گذاري ، ايجاد و تشكيل نمود. جناب الحاج سيد منصور نادری در سال 1384 از طرف مردم ولايت بغلان بحيث نماينده در پارلمان افغانستان پيشنهاد و به اكثريت آراء مردم ولايت بغلان بحيث وكيل ولسي جرگه انتخاب گرديد که همين اكنون منحيث يکی از نماينده های فعال و طرف اعتماد و احترام مردم در جهت حل معضلات كشور و قانون گذاري در پارلمان كشور حضور فعال دارند

فاشیسم چیست؟

 پژوهش و نویسنده : آریا

 این عنوان به معنای خاص نام جنبشی است که در ۱۹۳۲ به رهبری موسولینی رهبر ایتالیا به راه افتاد و به قدرت رسید و کلمه فاشیسم از کلمه ایتالیای فاشیسمو  گرفته شده است و فاشیسمو از کلمه لاتینی فاشس گرفته شده است که در زبان لاتینی به تبری میگویند که به دسته ای ان میله های می بستند و به نزد فرمانروایان روم به عنوان نماد قدرت پنداشته میشد.

موسولینی این علامت را به عنوان نماد حزب فاشیست ایتالیا برگزید. فاشیسم یک نهضت سیاسی در جهان سیاست مطرح است و هدف این نهضت برقراری رژیم دیکتاتوری وضد پارلمانی است که اساس ان برپایه گذاری یک دولت و ناسیونالسیم افراطی و دشمنی اشکار با دموکراسی ، لیبرالیسم و کمونیسم قراردارد . این نهضت و ایدلوژی ان برخاسته از کشور ایتالیا است و اما در بسیاری از کشورها هواداران فاشیسم موجود هستند.

هدف فاشیسم برقراری دولت قدرتمندی است که دران فقط یک حزب و ان هم حزب فاشیست باید انحصار قدرت را در دست داشته باشد و یک رهبر با ویژگیهای فرمندانه و با قدرت دیکتاتورانه بران حکومت کند. وجه مشترک همه ی جنبشهای فاشیست ،پرستش زور وقدرت و بزرگداشت جنگ و دستیابی به قدرت است و با یونیفورم ها ، سلامها و رژه ها به احزاب خود رنگ نظامی میدهند.

فاشیسم در ایتالیا پیش از اینکه به دست موسولینی سروصورت یابد ،جنبش سیاسی فعالی بود وموسولینی اصول اساسی جنبش فاشیستی را در جلد چهاردهم دانشنامه ای ایتالیا به ۱۹۳۲ به رشته تحریر دراورده است و او این اصول را در دو قسمت بیان کرده است ، یکی انچه فاشیسم با ان دشمن است و انچه فاشیسم هوادار ان است مانند ذیل:

الف:  فاشیسم نه به امکان صلح پایدار باور دارد و نه به سودمندی ان . صلح خیالی زیانمندی است .

ب: فاشیسم با مارکسیم و دیگر اشکال اندیشه ای سوسیالیستی مخالف است .

پ: موسولینی مینویسد که دولت فاشیست حکومت قدرت و خواست قدرت مجسم است و سنت رومی در اینجا آرمان قدرت در حال عمل است و از نظر فاشیسم رشد امپراتوری نمودار،زنده بودن و خلاف ان نشانه ای زوال یافتن است .

خصوصیات یگانگی فاشیست ها عبارتند از استقرار یک دولت فراگیر، پیروی زندگی توده ها از دولت ، به کاربرد ترور، و انحصار قدرت و رسانه های همگانی میباشد . بعضی ها عنوان فاشیسم ایتالیا را برای اندیشه های ناسیونال سوسیالیست ها المان «نازی ها » هم بکار میبرند و به این عقیده اند که فاشیسم و نازیسم از یک خانواده اند اما باید گفت که این دو از هم متفاوت اند وبکاربرد اصطلاح فاشیسم برای نازیسم هتیلری یک اشتباه میباشد  زیرا نازیسم دارای عنصر بسیار قوی داروینسم اجتماعی در ترکیب خویش بود ولی فاشیسم این گونه نیست و دوم اینکه فاشیست های ایتالیا هوادار امپریالیسم بودند ومی خواستند که امپراتوری روم را زنده کنند اما نازیها خواهان یک نظم نوین براساس نژاد باوری بودند و همچنان فاشیسم سنت پرست وبراساس بزرگداشت دولت است ولی خوی نازیسم بر سنت ستیزی و بزرگداشت از مردم است .

بطورکلی فاشیسم در مورد ملت میگوید که « کل است واحد که دولت مظهر اراده ی مطلق انست و هرنوع شکاف درقدرت مطلق دولت نشانه ای پاشیدگی پیکرملی است .»فاشیسم تقسیم ملت به طبقات و کشاکش طبقه ای را انکار می کند و تضاد اصلی را میان ملتها برسر گسترش حوزه ای اقتدار و تسلط خود می شناسد و از این جهت مبلغ سیاست خارجی تجاوزگر است . فاشیسم ایین جداگری نژادی ، قهرمان پرستی ، تبلیغ روح جنگجویی و ارتش سالاری است .

فاشیسم از لحاظ نظری محصول توسعه ای نظری نژاد باوری و امپریالیسم اروپایی بود و از نظر اجتماعی محصول بحرانهای اقتصادی و اجتماعی پس از جنگ جهانی اول . اما در قاره های دیگر دولت های بوجود امدند که از ایده لوژی فاشیسم الهام گرفته بودند مانند پرونیسم در آرجنتاین ولی پرونیسم ارجنتاینی با فاشیسم تفاوت های در سیاست خارجی و داخلی داشت مثلا رژیم پرونیسم ارجنتاین سیاست خارجی تجاوزگرانه را تعقیب نمیکردو در داخل به بهتر زیستن مردم توجه داشت . بعد از شکست فاشیسم در جنگ جهانی دوم این نظریه بکلی از اعتبار افتاد ولی بعد از جنگ احزاب نوفاشیست در اروپا به وجود امدند مانند حزب نوفاشیست ایتالیا، ولی چندان فعالیت چشمگیری نداشتند.

حقوق


شناخت و مراعات حقوق ديگران

شناخت وظيفه، پايه انجام وظيفه است.

انسانها در جامعه نسبت‏به يكديگر «وظايف متقابل‏» دارند و به‏تعبيرى ديگر، بر عهده خويش نسبت‏به افراد ديگر «حقوق متقابل‏»دارند. شناخت اين حقوق و انجام آنها و مراعات دو جانبه، ضامن‏تصحيح روابط و سالم‏سازى معاشرتها و زدودن كدورتها و كاهش‏اختلافها و گله‏منديهاست.

در جامعه انسانى، جز با «مراعات‏» ديگران و حقوقشان، وضع‏رفتارى سامان نمى‏پذيرد. مثلا پدر و مادر نسبت‏به فرزندان و به‏عكس، وظايفى دارند. زن در برابر شوهر و شوهر در برابر زن،تعهداتى دارد. فرمانده و سرباز، سبت‏به هم حقوق و وظايفى دارند.دو شريك با يكديگر، كارفرما و كارگر، رئيس و مرئوس، معلم وشاگرد، همسايه با همسايه، مشاور و مشورت‏خواه، خويشاوندان وارحام نسبت‏به هم، برادران و خواهران دينى نسبت‏به يكديگر،مسلمان با مسلمان و ... نمونه‏هاى ديگرى از ارتباطهاى اجتماعى، هركدام نسبت‏به هم محدوده و مجموعه‏اى از تكاليف را دارند كه در آيين‏اسلام، به انجام آنها توصيه شده است. اين وظايف و تكاليف و حقوق، اگر:

1- «شناخته‏» شود،

2- به آنها «عمل‏» شود،

3- عمل هم دو سويه و «متقابل‏» باشد،

بسيارى از مشكلات، يا پيش نخواهد آمد، يا برطرف خواهدگشت.

شبيه اين در قوانين راهنمايى و رانندگى وجود دارد و رانندگان اگرآن آيين‏نامه‏ها را بدانند و به آنها عمل كنند و عمل هم به صورت متقابل‏و از سوى همه رانندگان باشد، نه يكجانبه و ناقص، طبيعى است كه‏بسيارى از تصادفات و حوادث و ضايعات رانندگى پيش نخواهد آمد.

حقوق مسلمانى

جامع‏ترين متن حديثى كه به بيان اين حقوق و وظايف متقابل‏پرداخته است، «رسالة الحقوق‏» از امام زين‏العابدين(ع) است كه دركتابهاى روايى (از جمله در تحف‏العقول و مكارم الاخلاق و ...) آمده‏است. حق برادر دينى، حق همسايه، حق خويشاوند، حق فرزند و اولادو پدر و مادر، حق زن و شوهر، حق شاگرد و استاد، حق مولا و بنده، حق‏همنشين و دوست و شريك، حق والى و رعيت، حق مشير و مستشير ازجمله حقوقى است كه در آن حديث ارزشمند بيان شده است.

در جامعه اسلامى، مسلمان متعهد خود را نسبت‏به برادران دينى‏مسؤول احساس مى‏كند و تكاليفى بر عهده او است. طبعا هر مسلمانى‏بايد اين حق را بر گردن خويش احساس كند و آن گونه كه ياد شد،مراعات و به كار بستن اينها طرفينى بايد باشد، تا اثر خويش را بگذارد.اين حقوق بسيار است، به برخى از آنها كه در احاديث اسلامى آمده‏است، اشاره مى‏شود:

1- اينكه مسلمان آنچه را براى خود دوست دارد، براى برادر دينى‏خودش هم بپسندد و آنچه را كه براى خود نمى‏پسندد، براى ديگران‏هم نپسندد و روا نشمارد. اين اولين و مهمترين حقى است كه هرمسلمان بر گردن ما دارد و روايات بسيارى در اين زمينه نقل شده است،حقى بسيار مهم، اما بسيار آسان و اندك!

امام صادق(ع) به معلى بن‏خنيس در حديثى كه به برشمارى اين‏حقوق پرداخته است، مى‏فرمايد:

«ايسر حق منها ان تحب له ما تحب لنفسك و تكره له ما تكره لنفسك‏».

آنچه براى خود دوست مى‏دارى، براى او هم دوست‏بدارى و آنچه‏براى خويش ناخوشايند مى‏دانى، براى او هم ناخوشايند بدانى! ... البته‏گفتن اين سخن آسان است، اما عمل به آن بسى دشوار!

2- اينكه مسلمان، مسلمان ديگر را با دست و زبان نرنجاند.

خدا را بر آن بنده بخشايش است.

كه خلق از وجودش در آسايش است.

و اين از مهمترين اصول اخلاقى و معاشرتى اسلام و نشانه‏مسلمانى است. تا آنجا كه رسول خدا(ص) فرموده است: «المسلم من‏سلم المسلمون من لسانه و يده‏».

مسلمان كسى است كه مسلمانان از زبان و دست او در سلامت وآسايش باشند.

3- اينكه مسلمان در برابر مسلمان، متواضع باشد و از تكبربپرهيزد.

4- حرف ديگران را در باره مؤمن و مسلمان نشنود و نپذيرد و به‏سخن‏چينيها گوش ندهد و در پى خطاها و عيوب نباشد و اگر هم نقطه‏ضعفى از كسى شنيد يا فهميد، آن را فاش نسازد و آبرويش را نبرد.كسى كه در پى عيوب مسلمين باشد از نظر مسلمانى و دينى گرفتارسقوط است و از ولايت‏خدا بيرون رفته، در ولايت‏شيطان قرارمى‏گيرد. پيامبر اسلام(ص) فرمود:

«يا معشر من اسلم بلسانه و لم يسلم بقلبه، لا تتبعوا عثرات المسلمين فانه من‏تتبع عثرات المسلمين تتبع الله عثرته و من تتبع الله عثرته يفضحه‏».

اى گروه كسانى كه به زبان مسلمان شده‏ايد ولى دلها مسلمان نشده‏است! در پى عيبها و لغزشهاى مسلمانان نباشيد، چرا كه هر كس در پى‏شمارش و يافتن عيبهاى مسلمانان باشد، خدا هم پى‏جوى عيب اوخواهد شد و هر كه را كه خدا در پى عيوبش افتد، رسوايش مى‏سازد.

5- پرهيز از قهر كردن و قطع رابطه، و اگر هم مفارقت و قطع‏ارتباط پيش آمد، آن را بيش از سه روز طول ندهد. و فضيلت از آن كسى‏است كه زودتر آشتى كند و در صلح كردن پيشگام و پيش‏قدم گردد. هراندازه كه اين جدايى بيشتر شود، شيطان خوشحال‏تر مى‏گردد. در اين‏زمينه هم احاديث‏بسيارى نقل شده است.

6- بى‏اجازه و سرزده وارد بر خانه برادر مؤمن نشود و اگرمى‏خواهد داخل خانه يا اتاق يا محل كار او بشود، قبلا اجازه بگيرد (دراين زمينه، در فصل «حريم خانه و زندگى‏» مفصلا بحث‏شده است.).

7- برخورد با افراد، با چهره‏اى گشاده و خندان و كدورت‏زدا، وزدودن غم و اندوه از دل برادر ايمانى و ادخال سرور و شادمانى بر يك‏مسلمان، كه اين كار، نزد خداوند، پاداشى عظيم دارد.

8- وفاى به عهد و عمل كردن به وعده و پرهيز از خلف وعده،يكى ديگر از حقوقى است كه در روايات آمده و مسلمان در برابرمسلمان بايد خود را به آن موظف بداند. به تعبير امام سجاد(ع): آن كس‏كه وعده مى‏دهد و عمل نمى‏كند، منافق است. و رسول خدا(ص)فرمود:

«من كان يؤمن بالله و اليوم الاخر فليف اذا وعد»; (4) .

هر كس به خدا و روز قيامت ايمان دارد، هر گاه كه وعده مى‏دهد،به آن وفا كند.

9- انصاف در برخورد با مسلمانان، يعنى آن گونه كه دوست دارد باخودش رفتار كنند و با او برخورد داشته باشند، خودش هم با ديگران‏همان گونه معاشرت كند. اين فضيلت اخلاقى در احاديث، مايه عزت‏نزد خدا و نجات از آتش دوزخ در قيامت‏به شمار آمده است و درسخنى از امام صادق(ع)، به عنوان يكى از سخت‏ترين تكاليفى كه خدابر بندگانش مقرر كرده، به حساب آمده و در كنار انصاف، مواسات وذكر خداوند در همه حال بيان شده است.

10- احترام به بزرگترها و محبت و رفق نسبت‏به كوچكترها.

11- اصلاح ميان افراد و آشتى دادن آنان، كه اين وصيت پيامبراسلام در همه دورانها و توصيه حضرت على(ع) در بستر شهادت وسفارش ائمه ديگر است و رسول خدا آن را به عنوان «افضل الصدقه‏»دانسته است و حتى دروغ مصلحتى براى زدودن اختلاف و ايجادآشتى بين دو مسلمان مجاز شمرده شده است.

12- پوشاندن عيوب مسلمانان جهت‏حفظ آبروى آنان. به تعبيررسول خدا(ص): هر كس عيب‏پوش مسلمانى باشد، خداوند هم عيب‏او را در دنيا و آخرت مى‏پوشاند.

13- پرهيز از حضور در جاهايى كه سوءظن مسلمانان رابرمى‏انگيزد. «پرهيز از مواضع تهمت‏» يك تكليف است و چون ناپرهيزى‏از حضور در جاهايى كه بدگمانى ديگران را سبب مى‏شود، موجب به‏گناه افتادن آنان مى‏شود، پس در مقابل مؤمنان وظيفه داريم كه از اين‏گونه حضورهاى شائبه‏دار و سوءظن‏آور و مساله‏ساز بپرهيزيم تاموجب به گناه افتادن ديگران نشويم.

14- رفع نياز مؤمنان و تلاش در راه «قضاء حاجت‏» او و برطرف‏كردن مشكلاتش، يكى ديگر از «حقوق مسلمانى‏» است و در روايات،ثوابى بيش از نماز و روزه و حج و طواف براى آن بر شمرده شده است.بهره‏گيرى از مال و قدرت و آبرو و وجهه خويش، براى يارى يك‏مسلمان و برطرف كردن رنج و مشكل و گرفتارى او از عظيم‏ترين‏تكاليف ما در برابر برادران دينى است.

تا توانى به جهان خدمت محتاجان كن به دمى يا درمى يا قلمى يا قدمى.

15- حفظ عرض و آبروى يك مسلمان در غياب او و اگر كسى به‏يك مسلمان تهمتى زد، دفاع از او واجب است و اگر بتواند دفاع كند وتهمت را دفع كند ولى كوتاهى و سستى كند، به مقتضاى روايات، درگناه تهمت‏زنندگان شريك است. كسى نزد پيامبر اكرم(ص) ازمسلمانى بدگويى كرد و به آبروى او متعرض شد. رسول خدا آن سخن‏را رد كرد و از او دفاع نمود، سپس فرمود: هر كس از آبرو و حيثيت‏برادر دينى‏اش دفاع كند، اين دفاع در قيامت‏حجابى از آتش مى‏شود واو را حفظ مى‏كند: «من رد عن عرض اخيه كان له حجابا من النار».

16- سلام و مصافحه و معانقه. در روايات بى‏شمارى است كه‏مسلمان وقتى به مسلمان ديگر مى‏رسد، سلام دهد، دست‏بدهد ومصافحه و معانقه كند، اگر او عطسه كرد، در پاسخ عطسه‏اش دعا كند واز خداوند براى او حمت‏بطلبد.

17- عيادت، ديدار، تشييع جنازه، زيارت قبور، تسليت و تعزيت‏به خانواده، دعا پس از فوت و ... اينها از جمله حقوقى است كه بر عهده‏مسلمان است. اگر برادر دينى‏اش بيمار شد، به عيادت او برود. اگر ازسفر آمد يا از ج‏برگشت، او را زيارت كند، يا كلا مساله ديد و بازديد ورفت و آمد با برادر دينى. و اگر از دنيا رفت، در تشييع جنازه‏اش شركت‏كند و براى تسليت‏گويى به بستگان و فرزندان او، به خانه‏اش سركشى‏كند، سر قبر او حاضر شود، دعا و فاتحه بخواند، پس از فوت، كارهاى‏صالح و شايسته به نيت و نيابت از برادر دينى انجام دهد و ثوابش راهديه به روح او كند.

حقوقى كه ياد شد، نه همه حقوق، بلكه برخى از حقوق مسلمانى‏است كه براى هر كدام احاديث فراوانى در منابع ما نقل شده است كه‏جهت پرهيز از طولانى شدن بحث، به اشاره‏اى بسنده كرديم.

اما مناسب است كه چند حديث نسبتا جامع هم در همين مقوله‏هاعرضه كنيم، تا با حقوق متقابل دينى آشنا گرديم.

امام باقر(ع) فرمود: از جمله حقوق مؤمن بر برادر دينى‏اش اين‏است كه: گرسنگى او را برطرف سازد، راز و عيب او را بپوشاند، رنج واندوهش را برطرف سازد، قرض و بدهى او را بپردازد و هر گاه از دنيارفت، جايگزين او در رسيدگى به وضع خانواده و فرزندانش باشد.

پيامبر اكرم(ص) فرمود: مؤمن هفت‏حق بر گردن مؤمن دارد كه ازسوى خدا واجب شده است.

1- در پيش رو، احترامش كند.

2- در دل، محبت او را داشته باشد.

3- در مال خود، مواسات نسبت‏به او داشته باشد.

4- غيبت او را حرام شمارد.

5- هنگام بيمارى به عيادتش رود.

6- پس از مرگ، در تشييع جنازه او شركت كند.

7- پس از فوت او، در باره‏اش جز خير و نيكى نگويد.

معلى بن‏خنيس گويد: از امام صادق(ع) پرسيدم: حق مؤمن برمؤمن چيست؟ حضرت فرمود: مى‏ترسم كه بدانى و عمل نكنى و آنهارا تباه سازى. گفتم: لا حول و لا قوة الا بالله (يعنى ان شاءالله به يارى خداعمل خواهم كرد). فرمود: «مؤمن بر گردن مؤمن هفت‏حق دارد كه همه‏واجب است و اگر هر كدام را ضايع و تباه كند از لايت‏خدا بيرون رفته‏و طاعت الهى را نافرمانى كرده است:

«اول‏»: اينكه آنچه براى خود دوست مى‏دارى براى او هم دوست‏بدارى و آنچه بر خود نمى‏پسندى براى او هم نپسندى.

«دوم‏»: اينكه با جان و مال و زبان و دست و پايت او را يارى كنى.

«سوم‏»: آنكه در پى جلب رضاى او باشى و او را به خشم نياورى ودستورش را اطاعت كنى.

«چهارم‏»: آنكه براى او «چشم‏» و «راهنما» و «آينه‏» باشى (ان تكون‏عينه و دليله و مرآته).

«پنجم‏»: آنكه چنين نشود كه تو سير باشى و او گرسنه، تو سيراب‏باشى و او تشنه، تو پوشيده باشى و او عريان!

«ششم‏»: آنكه اگر خادم يا همسرى دارى كه كارهاى تو را انجام‏مى‏دهد و او بى‏همسر است، خدمتگزار خودت را بفرستى كه‏لباسهايش را بشويد. برايش غذا بپزد و برايش جا بيندازد.

«هفتم‏»: آنكه قسم خوردن او را بپذيرى، دعوتش را قبول كنى، دربيمارى‏اش به عيادتش بروى، در مرگش براى تشييع جنازه حاضرشوى و اگر حاجت و نيازى دارد، در رفع آن نياز بكوشى و نگذارى كه‏او از تو درخواست كند (يعنى پيش از آنكه او درخواست كند، خودت‏به رفع مشكلش اقدام كنى).

هر گاه چنين كردى (و به اين وظايف عمل نمودى) ولايت تو به‏ولايت‏خدا متصل مى‏گردد.».

مراعات اين وظايف متقابل، جامعه‏اى آرمانى، باصفا و صميميت،همبسته و منسجم، عاطفى و نيرومند پديد مى‏آورد كه از حرارت ايمان‏و شوق برخوردار است و آحاد و افراد، در سايه اين مودت و صداقت ومراعات، به قدرتى استوار و مجموعه‏اى مستحكم و خلل‏ناپذير تبديل‏مى‏شوند و جامعه اسلامى به عزت و اقتدار مى‏رسد.

پايان اين بحث را با حديثى از امام صادق(ع) قرار مى‏دهيم كه درباره اداى حق مؤمنان فرمود:

«ما عبد الله بشى‏ء افضل من اداء حق المؤمن‏».

خداوند، به چيزى برتر از «اداى حق مؤمن‏»، عبادت نشده است.

زندگی نامه حسی ابن صباح


حسن صباح رهبر و داعی مشهور فرقه اسماعیلیه  شهرت جهانی دارد که زندگی و عقايد و رفتار و منش وی آميزه ای از افسانه و راز و واقعيت است که با افسانه های فدائيان و بهشت موعود اسماعيليه شکل گرفته است و در پندارها به شکل واقعيت يافته و باور کنونی مردم منطقه و جهانيان در آمده است . گویند  حسن صباح در قم در يک خانواده شيعی امامی به دنيا آمد ، پدرش علی بن محمدبن جعفربن حسين بن محمدبن صباح حميری ، عربی از مردم کوفه بود که برای خويشتن نسب يمنی ادعا می کرد. خانواده صباح از قم به ری رفتند ، در آنجا که از مراکز فعاليت های اسماعيلی بود ، مردی به نام اميره ضراب ؛ حسن را به کيش اسماعيلی رهنمون کرد . در سال 469 وی به مدت سه سال در قاهره تعليم يافت ، پس از آن به ايران بازگشت و فعاليت خود را با سفر در سراسر ايران آغاز کرد وبارفتن به الموت بانام دهخدا و با گرفتن الموت و استقرار در دژ الموت ، شاخه اسماعيليان نزاری را پايه گزاري کرد . دولت نزاری ايران را حسن صبا ح و هفت تن جانشينان وی که به خداوندگاران الموت معروفند اداره می کردند .. وی از سال 1090/483 تا زمان مرگ ربيع الثانی 1124/518  ميلادی به مدت 35 سال در دژ حسن صباح زيست و به فراخواندن مردم به کيش خود و مبارزه پادشاهان سلجوقی و خلفای بغداد ادامه داد . حسن صباح مردی برجسته و شگرف بود ، سياستمداری مدير و مدبر ، سازمان دهنده ای توانمند، متفکر ، پارسا و مردی پرهيزکار بوده است . وی را سيدنا " سرور ما " می ناميدند . گويند حسن صباح کتابخانه ای در الموت داشته و دانشمندی بوده است که به دانش های ستاره شناسی و داروسازی گرايش داشته است . حسن صباح تا زمان مرگ به مدت 35 سال در دژ الموت زيست و به مبارزه ، مقاومت ، آموزش ، تبليغ مرام و انديشه خود پرداخت . وی و پيروان فدائی او در سراسر سرزمين های اسلامی در تاريخ سياسی و نظامی اين مقطع تعيين کننده و تاريخ ساز بوده اند .

پس ازوي جانشين او بزرگ کيا اميد که ازمردم رودبار بود راه وي راتداوم دادومدت 14 سال حکومت کرد در532 / 1138 ميلادي درگذشت دردوره او سده ششم هجری نیز تغییراتی درمعماری دژ انجام شد وتاسیساتی به آن افزود پس ازبزرگ کیا امید پسرش محمد فرمانرواي الموت گرديد وتاسال 557 / 1162 حکومت کرد پس از او حسن دوم فرمانرواي الموت گرديد وي دررمضان 559 اعلام قيامت کرد وحسن دوم در فراخوان پيروان خود درالموت وامام خواندن خود, انقلابي بزرگ درانديشه فلسفي – عرفاني مذهب اسلام به-وجودآ ورد وي درسال 561 کشته شد . پس ازاوپسرش نورالدين محمد به مدت 44 سال حکومت کرد . ورا پدررا ادامه داد وپدررا امام خواند محمد دوم در 607 / 1210 درگذشت وپسرش حسن سوم بالقب جلال الدين فرمانرواي الموت گرديد . حسن سوم پس از 11 سال حکومت درسال 618ددرگذشت پسر اوعلاالدین محمد جانشين اوگرديد . وی درسال 653 درشيرکوه الموت کشته شد وپس از او پسرش رکن الدين خورشاه که آخرین فرمانروای الموت است به حکومت  رسيد  ,   . مرکزيت وپايگاه مقاومت اين فرقه دربرابر خلفاي  عباسي بغداد وحکومت هاي ترک نژاد وسني مذهب الموت ودژحسن صباح بوده ا ست ُ اين پايداري ومقاومت, به اين دژ,هويت فرهنگي – ملي بخشيده ودراين دوران ازفرهنگ وزبان فارسي پاسداري شده است . ومديريت حسن صباح و جانشينان وي درشکل گيري منظر فرهنگي دره الموت نقش تعيين کننده اي داشته است .


درسده هفتم هجری علاء الدین محمد نیز تغییرات عمده ای درفضا ها به ویژه درتزئینات دژ به وجودآورد که آثار آن درکاوشهاي باستانشناسی دژ حسن صباح به دست آمده است که دردوره 170 ساله حضور اسماعیلیان دردژ حسن صباح دست کم سه دوره ساخت وساز عمده وجود داشته است که درمعماري کاوش شده وبه جا مانده دژ به خوبی قابل پیگیری است .

 
درسال 654 هجري قمري/1257 ميلادي , پس از دوسده مقاومت , درزمان رکن الدين خورشاه آخرين فرمانرواي اسماعيليان الموت , اين دره تسليم هلاکوخان مغول گرديد ؛ هلاکوخان دستور داداین کاخ دژ باشکوه وباابهت که نزدیک به دوسده مراکز قدرت فرمانروایان عرب وترک را تهدید میکرد با خاک یکسان کنند وبه نوشته تاریخ نگاران آن را غارت وآتش زدند وآثار وبقایای آنراجاروکردند تاازصحنه روزگار محو شود وآن رامرکز شیطان خوانده اند . که نشانه های آتش سوزی و تخریب آن درکاوشها به دست آمده است .


دردوران صفوي , بخشي ازاين دژها مورد استفاده قرار گرفته است , براي نمونه دژحسن صباح به عنوان تبعيدگاه مخالفان سياسي استفاده شده است که درمتون ازآن به نام فراموشخانه ياد شده است , وبرروي ويران ها وآوار دژ حسن صباح بناهايي ساخته اند که مانع شناسايي دقيق معماري دژحسن صباح دردوره اسماعيليه شده است . ود ربرخی بخشها ازهمان فضاها ودیوارهاباتغییراتی استفاده شده است.


دردوران قاجار ازاين دژها به عنوان قلعه هاي املاک وروستاها استفاده شده است و شاهزادگان قاجار مالکين وبهره وران زمين ها ومحصولات آن بودند که به شکار وگنج يابي دردژها به ويژه دژ حسن صباح مي پرداختند وازعوامل ويراني آن بوده اند. .ونیز ازمصالح آن برای ساخت وساز املاک وروستاها استفاده می شده است

.
تاپيش از ناصرالدين شاه قاجار , آنها درالموت املاک خالصه نداشتند , ناصرالدين شاه بخشي از دهات الموت رابه اراده شخصي خالصه کرد وازآن زمان ميان رعاياي الموت ودولت کشمکش ايجاد شد . عبدالصمد ميرزاي عزالدوله به عنوان تيول درسال 1306 در املاک الموت دخالت کرد . پس از کشته شدن ناصرالدين شاه درسال 1313 باقيام دهقانان الموت به رهبري جلال بيک کلاني باهمکاري ولي خان خواجوي بساط شاهزاده هاي قاجارراازالموت برچيدند .دردوران قاجار حفاري براي يافتن عتيقه براي تفريح وسرگرمي دردژ حسن صباح و شکار رواج داشت , وزماني که خزانه آنها تهي ميشد املاک راهمراه با رعايا ودهقانان مي فروختند وبه روستائيان الموت ظلم بسيار مي شد .عين السلطنه حاکم قزوين نيز دراداره الموت بامشکلات فراوان روبرو بود . –آثار دوره های متفرقه زیستی موقت با تنورها واجاق های پراکنده ازدوران قاجار تاچند دهه پیش برروی دژ دیده میشود . همچنین این دژ محل چرای دام وعلف چین روستائیان گازرخان است .