ادامه مطلب فوق
زبان ستیزیهای بیگانگان:
همانطوریکه باخترزمین مرکز آریانای کبیر کانون نژاد آریایی بود و مدنیت و تهذیب آریانا در اینجا نشو و نما یافت, اولین نظام سلطنتی آریایی نیز در اینجا به میان آمده و قرنهای متوالی درزمان حکمروایی های دودمانهای پاراداتا(پیشدادیان) و کاوی (کیانی) و اسپه و باختری, مرکزقویترین سلطنتهای آریائیان به شمار میرفت. زمانی که این سلاله های با عظمت و جلال در آریانا حکمروایی داشتند, قبایل ماد و پارسوا با عشایر و شاخه های خورد و ریزه خود مثل پاسارگاد و هخامنشی وغیره که ابتدا به زندگانی ده نشینی و قبیلوی وبعد به اسارت اقوام سامی که هخامنشیها هم درآن جمله بودند مدتها مطیع مادها مانده بودند، سلطنت در آریانا دوام داشت و همیشه آریانا رهایشگاه مردان و زمامداران بزرگ بود و حتی معاصر خود هخامنشیها وبعد از ایشان هم در زمان هنگامه اسکندر حیات داشتند, ولی نیروی قوی نداشتند. جنگهای شش ساله سیروس و چندین سال محاربات داریوش و چهار سال مقاومت و مقابله با قوای مقتدر یونانی که هخامنشیها حتی یکسالی هم جلو حملات اسکندررا گرفته نتوانستند, بزرگترین شاهد این مدعا است, ولی چون متأسفانه مدارک صحیحی دردست نیست, مسأله قدری در تاریکی باقی مانده است و نباید تصور شود که هخامنشیها بدون مقابله با پادشاهان و حکمروایان آریایی, داخل آریانا شده اند. اینکه نیروی شاهان آریانا مقارن زمان هخامنشیها ضعیف بود, شبهه نیست و اگر این طور نمیبود هخامنشیها نمیتوانستند بر ایشان چیره شوند, ولی بکلی از بین نرفته بودند. چنانچه صحت این وضعیت را عکس العمل هایی که در مقابل تهاجمات آنها به عمل آمد تائید میکند. در حقیقت تهاجم و تصرف سر زمین آریانای کبیر توسط سیروس هخامنشی آمد ورفتی بود. اونتوانست در تمام دوران سلطه خود بر آریانا حکمروایی مطمئنی نماید. همه دوره سلطه او در جنگ و شکستها و مقابله گذشت. تا که خود در سر زمین آریانا, نابود گردید و داریوش در دامنه کوههای هندوکش در کاپیسی به تیر بسته شد و حکمروایی نیم بند او در آریانا روبه ضعف رفت.
با ضعف حکمروایی هخامنشیان در آریانا و اعلان استقلال بسوس(یکی از حکمروایان محلی آریانا در باختر) اسکندر که سر زمین پارس را از هخامنشیان بدست آورده بود متوجه تسخیر آریانای کبیر گردید. جنگ و گریز اسکندر در آریانای کبیر مخصوصاً در دامنه های شمالی و جنوبی هندوکش سالها را در بر گرفت و اسکندر مقدونی مشکلات فراوانی دید, بحدیکه در تلاش دریافت راه معقول عقب گرد جانب مقدونیه گردیده بود. رشادتها و مردانگی مردان آریایی, قهرمانان و پهلوانان باختر زمین داستانها و افسانه های زیادی بر انگیخت. داستان فرستادن نامه اسکندر به مادرش و اعمار قلعه های دفاعی متعدد در اکثر شهرها و نقاط استراتژیک آریانا دال بر دست پاچگی و وحشت بیحد اسکندر در دوران جنگ با پهلوانان آریایی میباشد.
قابل ذکر است که قبل از ظهور اسکندر در شرق, آریائیان در نظام هخامنشیان تحت همان آئین و ادب اوستایی خود زندگی میکردند. حاکمان هخامنشی غالباً زعیمان محلی آریایی بودند. پس از ورود اسکندر بخاک آریائیان, آریانا وبرخی دیگر از کشورهای شرقی مرکز مهم انکشاف روح هنر و ادب یونانی گردید. تشکیل سلطنت آزاد یونان وباختری برای دوقرن موجب انتشار زبان و خط و اساطیر و آثار ذوق و هنر وسایر مظاهر علمی و ادبی, طب, نجوم, ریاضی, هندسه, داستانهای اساطیری, درامها, روشها و مکتب های هیکلتراشی شد. چنانچه آثار هیکل تراشی مکتب یونانوباختری که به صدها و هزاران آن از نقاط مختلف افغانستان امروزی کشف شده است, این آمیزش را نشان میدهد. ونیززبان یونانی جانشین زبان اوستایی گردید.
اسکندر مقدونی و لشکریان او به سختی تلاش کردند تا زبان و فرهنگ یونانی را در قلمرو آریانا ترویج نمایند. چنانچه زبان جنگی, زبان محاوره, زبان علمی و هنری آن دوران کاملاً یونانی گردیده بود. کتیبه های بسیاری بدست مــا رسیده که به خط یونانی نوشته شده و نمایندگی از هنر مجسمه سازی و هیکلتراشی یونانی می نماید. یونانیها باین بسنده نکرده حتی در دورترین قریه ها و دهات آریانا دست به محو زبان اوستایی و ترویج زبان یونانی زدند. کتب و آثار کتبی اوستایی از جمله کتاب گاثاها و آثار کتابخانه ها را حریق کردند و کتاب گاثاها ی زردتشتر را که در دونسخه نوشته شده بود یکی را حریق و دیگری را به آتن انتقال دادند.
برخی دیگر از آثار ادبی و سروده های اوستایی که تا آن زمان بیشتر شفاهی و در دل شاعران و نویسندگان و قهرمانان بود آهسته و بمرور زمان محو شده رفت. رسوم و عنعنات یونانی بجای اوستایی رواج یافت و کالا های یونانی جای کالاهای اوستایی را گرفت. قوتهای فاتح تا آنجا که مقدور بود در محو کلتور وفرهنگ بومی آریانای کبیر کوشیدند و بجای آن زبان, فرهنگ و عنعنات خودرا حاکم ساختند.
زبان اوســــــتایی:
چنانکه میدانیم, آریائیها پیش از کاربرد خط, دوره درازی دارای ادب شفاهی بودند. سرودهای ویدی و اوستایی قدیم باختری در سینه ها حفظ میشد. سپس الفبای سامیها بمدیا و فارس و هند و از آنجا به آریانا رسید. سومریها در جنوب بین النهرین در حدود 3500قم خط را میدانستند که الفبای میخی بود و بدست فنکیها, کلدانیها و آشوریها اصلاح شد و بنام خط آرامی موسوم گردید. این الفبا از یکطرف در شرق قریب در پارس, آریانا و هند "درحوالی قرن 7 و 8 قم" بنابر سلطه سیاسی آشوریها منتشر شد و از سویی هم منشأ خط های یونانی و لاتینی گشت. این الفبا در دوره هخامنشیها اصلاح شد و تعمیم یافت. چنانچه در افغانستان کنونی نیز کتیبه هایی یافت شده است که نمونه های زبان آرامی دارند.
خط خروشتی که با منشیها و اهل دفتر هخامنشیها در آریانای کبیر معمول شد درحقیقت صورت تغییر خورده همان خطوط آرامی که مبدأ آن آریانای کبیر بود میباشد. چنانچه آن خط را خط آریانی باختروگندهاری... نیز نامیده اند. این رسم الخط در دفتر ها, بین عوام و در کتیبه ها بکار میرفت و بیشتر در بخشهای جنوب شرقی آریانا معمول شده بود و آثار آن از جنوب و شمال کشور از معابد بودایی بدست آمده است. این خط در قرن 3 قم ظهور کرد و تا قرن 4 و 5م دوام داشت. در سلطنت یونان وباختری و "گریکو بودیک" آریانای کبیر رسمیت پیدا کرد و در سنگ نبشته ها, ظروف فلزی, مسکوکات, کوزه ها و ظروف, پوست و...و. نوشته میشد. چنانچه یکتعدادکتیبه های خروشتی در افغانستان امروزی از وردک, بیماران درونته, هده جلال آباد و بگرام بدست آمده است.
خط برهنمی هند نیزاز آرامی بوجود آمد و از چپ براست نوشته میشد و رسم الخط- روحانیان بود وبعد رسم الخط سانسکریت "دیواناگری" ازآن بر آمد. برخی از شاهان یونانو باختری آریانای کبیر و کوشانیان آنرا در مسکوکات خود بکار برده اند و برخی از خطوط برهمنی در کتیبه ها از شرق افغانستان فعلی بدست آمده است.
خط پهلوی نیز از آرامی است و دو رسم الخط متمایز دارد. پس از رسم الخط یونانی جای آنرا گرفت و به پهلوی پارتی موسوم است وبه تدریج از آرامی منحرف گشت. اما پهلوی ساسانی ساده تر و دارای 25 حرف بود. مقطع آن برای سنگ نوشته ها و متصل آن برای نوشته های عادی بکار میرفت. برخی کلمات به زبان آرامی نوشته شده به پهلوی خوانده میشد و "هزوارش" گفته میشد. مثلاً ملکاً ملکا نوشته "شاهنشاه" میخواندند. الفبای پهلوی ساسانی پس از سقوط کوشانیان بزرگ وبسط نفوذ ساسانیها در اواخر قرن سوم مسیحی آغاز یافت و تا عصر صفاریها ادامه داشت. برای تکمیل و از بین بردن نقایص خط پهلوی الفبای "دین دبیره" را در 44 حرف در اواخرعصر سامانیها بوجود آوردند.
خط یونانی نیز درآریانای کبیر پس از ورود اسکندر مخصوصاً در عصر سلطنت یونانوباختری معمول شد و از همه بیشتر در مسکوکات دیده میشد. چنانچه دمتریوس شاه یونان باختری در یکطرف مسکوکات خود خط وزبان یونانی و در طرف دیگر یکی از لهجه های پراگریت معمول جنوب هندوکش را با خط خروشتی مینوشت. کوشانیان در خط یونانی تغییراتی وارد کرده ازآن الفبای یونانو کوشانی را بوجود آوردند.
گفتنی است که پس از سقوط سیاسی دولت یونانو باختری نفوذ زبان یونانی ادامه داشت وبرای دوصد سال دیگرزبان یونانی زبان رسمی درباری آریانا بود. اما در مقابل زبان یونانی زبان پراگریت و در برابر خط یونانی خط خروشتی ظاهر گردیده بود ودر مسکوکات و مجسمه های رب النوعهای یونانی و ارباب الانواع باختری استعمال میشد. همچنین خاطره های خدایان ویدی و داستانهای اوستایی آریانای کبیر بر اذهان یونانیها سرایت کرده بود که تأثیرات متقابله ذهنی و فکری و ادبی آن در دوره های بعد حتی در عصر اسلامی نیز بوضاحت دیده میشد. شاعران و نویسندگان آریایی اسکندر نامه های نثر و نظم ساختند و به رسم الخط و زبان وادبیات یونانی, در محافل شعر میخواندند و تمثیلها میکردند.
ورود مدنیت بودایی
در آریــــــــانا:
با لشکر کشیهای دوامدار اسکندر در هند نتیجه آن شد تا نیروهای ملی گرای هندی گردهم جمع شوند و یک قوت و نیروی قوی در مقابل یونانیان تشکیل دهند که در نتیجه فشار روزافزون قوتهای هندی، یونانیان هند را تخلیه وبجانب آریانا عقب نشینی کردند. نیروهای مقاومت هندی تا دامنه های گندهارا (منطقه پشاور, مشرقی حالیه, دره کابل) وولایت اراکوزی (حوزه ارغنداب) و بعضی نقاط دیگر صفحات جنوب، یونانیان را دنبال کرده, امپراتوری بزرگ خودرا تا دامنه های گندهارا و اراکوزیا تشکیل دادند. هرچند این وضعیت دیر دوام نکرد و بزودی سلطنت مستقل آریایی یونانو باختری بمیان آمد و دست موریها را از مناطق جنوب و شرق آریانا کوتاه کردند, ولی مبلغین آشوکا دین بودایی را در نقاط شرقی مرکزی و شمالی آریانا انتشار داده بودند. و کنشکا درقسمت بزرگی از هند و آریانای کبیر حامی دین بودایی شده بود. علوم و ادبیات آثار مذهبی بودایی پیشرفت کرد, به شعر, قصیده, درام, افسانه, پند و حکمت, ریاضی, هندسه وطب نجوم پرداخته شد که درنتیجه نفوذ بیش از حد بودیزم, زبان و خط یونانی روبه انحطاط گذاشت, اما در مسکوکات باقی ماند و حروف دیگری نیز به آن افزودند که الفبای یونان و کوشانی ازآن بوجود آمد.
تجدید حیات سانسکریت در عهد مسیح که در هند رو به زوال بود منوط به مردم آریانای کبیر ماند تاکه حکمرانان کوشانی آریانای کبیر, کنشکای بزرگ در هند فتوحات نمود و راه انقلاب بزرگ ادبی را بجانب هند باز کرد که ساحت آن کندهار (افغانستان فعلی) بود. بوداییهای همین ناحیت در عصر کنیشکا باستعمال سانسکریت آمیخته با پاراگریت در آثار مذهبی پرداختند. دیگرنویسندگان وشاعران نیز باب ادبیات سانسکریت را باز کردند. در نظم اشعار رزمی, وصفی, عشقی و در نثر قصص و افسانه و درام به میان آمد. در علوم طب, فلکیات, ریاضی, صرف و نحو, منطق, ادبیات فراختر گردید و ادب سانسکریت وسیعتر شد. کنیشکا از ادب و علوم و نویسندگان و شاعران و اهل ذوق تشویق و حمایت میکرد و مشاوران ادبی داشت. راهب سالخورده ای در مدح وی قصایدی گفته بود و در گندهار (قندهار) کاپیسا, بلخ وبامیان شاعران و نویسندگان به ادب سانسکریت پرداختند. درطی هزار سالیکه دین بودایی در آریانای کبیر رواج داشت معبد ها مرکز علمی و ادبی و ذوقی کشور محسوب میشد که در فضای آن صدها و هزارها راهب نویسنده, شاعر و عالم مشغول تحریر و ترجمه آثار وفعالیت های هنری دیده میشدند.
با تمام فشار ورود زبان وفرهنگ بودایی درآریانای کبیر, درجنوب هندوکش پراگریتهای زبان ویدی ودر شمال زبان زند یا اوستایی شاخه هایی مانده بودند. مهمترین آنها همان پرثوی یا پهلوی پارتی است که این زبان از آریانا به پارس انتقال یافت و در آریانای کبیر نیز در دوره کوشانی حتی معاصر ساسانیان حرف زده میشد. زبانهای اسکایی و تخاری همزمان با کوشانیان رایج گردید. کوشانیان زبان اسکایی را جزء شرقی خانواده السنه آریانی شمرده بقایای آنرا در میان بعضی لهجه های پامیری سراغ می دیدند. زبان تخاری زبان قبایل سیتی یا کوشانی است که در اوایل آریایی شمالی یا آریایی شرقی نامیده میشد. تخاری لهجه ای از زبان های هندی و اورپدی است و در اثر آمیزش لهجه زند بخصوص پرثوی یا پهلوی آریانای کبیر و لهجه های اسکایی و تخاری زبان سغدی در حوزه آمو دریا به میان آمد و در دوطرفه آمو دریا در سغدیان وباختر منتشر شد و دخالت آن در بنای زبان فارسی دری روشن و آشکار است.
زبان پهلوی پارتی:
بحث مختصریکه بالای مدنیت و زبان اوستایی بعمل آمد ثابت می سازد که مدنیتها وزبانهای سر نیزه یی در داخل قلمرو آریانای کبیر در نهایت نتوانستند دیر پای باشند. چه ریشه اصلی و بومی زبان اوستایی در وادیها و قراء و قصبات و بلندیهای کوهها ودر دره ها ریشه و اساس خودرا حفظ کرده بود. حتی در شهرها در ادبیات شفاهی و روزمره نجبا و ملکان نیزمشهود بود. این زبان غنی دوباره از دره ها و دامان کوهپایه های هندوکش بجانب شهرها ریشه دوانید وبزودی در زندگی شهری , علمی و ادبی آریائیان جای خورا باز یافت. زندگی با همی آغاز داد وستد های کالایی و رفت و آمدها در وادیهای دور دست زبان اوستایی را وسعت داد و ازآن، زبان پهلوی, زبان پراگریت گندهاری, سانسکریت کلاسیک, زبان پرثوی یا پهلوی پارتی خراسانی, سغدی, اسکایی, تخاری, پهلوی ساسانی و شاخه های فرعی دسته های غلچه یی یا پامیری و نورستانی بوجود آمدند.
زبان پهلوی یا پرثوی منسوب به پهلوی و پرثوی است. پرثوه زبان قبایل آریایی باختریست که در خراسان غربی در یکی از ولایاتهای شمالغربی آریانا تشکیل سلطنت دادند و مسکن شان پارتیا نامیده میشد. همچنین قبایلی از همان نژاد در سیستان و حوزه ارغنداب مسکون بودند که زبان این اقوام نیزپرثوی نام داشت و بعد پهلوی شد و این غیر از زبان پهلوی ساسانی یا زبان پارسیک است.
پهلوی یا پارثوی ازدو مجرا نفوذکرد و دو شاخه جداگانه را بوجود آورد: یکی پهلوی پارتی یا شمالی دیگری پهلوی ساسانی یا جنوبی. پهلوی پارتی (پرثوی) زبان خراسانی از زند یا اوستایی باختری منشأ میگیرد و پهلوی ساسانی لهجه ای از فرس قدیم است, البته بین این دو زبان آمیزش و تداخلاتی وجود دارد. زبان و ادب پرثوی از حیث قدامت و تسلط سیاسی و مدنی بر پهلوی ساسانی تأثیرات زیاد وارد کرده است. زبان پهلوی پارتی یا پرثوی اصلاً زبان بیشتر مردم افغانستان امروزی است. این زبان از قرن سوم قم تا قرن سوم مسیحی در صفحات شمالغرب و غرب افغانستان امروزمعمول بود. درهمین زمان درجنوب هندوکش پراگریت گندهاری با رسم الخط خروشتی می زیست و این هردو زبان با زبان یونانی مجادله مینمودند. پس از ورود اسکاییها تخارها و کوشانیهالهجه های زبان پهلوی پارتی وپاراگریت گندهاری بیشترمنتشر شدند و از تماس و آمیزش آنها با پرثوی, زبان سغدی به میان آمد. درهمین وقت رسم الخط سریانی با نسطوریها هم به ساحه افغانستان امروزی آمدند.
ایاتگازریرا, با یادگار زریربهترین اثر منظوم است که در زبان پهلوی پارتی باقی مانده و از فعالیت های ادبی و افکار حماسی خراسان نمایندگی میکند. این اثر که قبل از قرن سوم مسیحی وجود داشت در قرن شش م آنرا به زبان پهلوی ساسانی در آوردند. موضوع این اثر منظوم حماسی جنگهای گشتاسپ پادشاه, کاوی بلخی و برادرش زریر و پسر برادرزاده اش اسبندات (اسفندیار) است با ارجاسپ خیونی تورانی که میخواستند دودمان سلطنت بلخی را از قبول آئین اوستایی منصرف سازند. در نتیجه جنگ درگرفت و گشتاسپ و شهزادگان بلخی غالب شدند. این اثر (شهنامه) بزبان پهلوی پارتی است. گشتاسپنامه دقیقی بلخی با هزار بیت معرف جنگهای گشتاسپ و ارجاسپ میباشد, همان اثراست که به شعر دری در آورده شده است. ونیزیادگار زریر منظومه حماسیست که در همین زبان درخراسان جلوه گر میشود, درحقیقت همان سنن رزمی یشتهای اوستاست که مضمون شهنامه را تشکیل داده است.
پهلوی خراسانی (پهلوی خراسان) و پهلوی ساسانی (پهلوی فارس) دو زبانیست مربوط به دو عصر و دو محل و دو منشأ مختلف که در تاریخ ادبیات خراسان, نخستین اصلی و مهم و دومی فرعی و ضمنی است. با اینهم انفعال و تأثیرات ادبی و نفوذ پهلوی خراسانی بر پهلوی پارس و انعکاس اخیر الذکر درادبیات خراسانی قابل تذکر است.
زیرا انتشار پهلوی خراسانی در ایران وتأثیر آن بر زبان ساسانی و دخول کلمات پهلوی خراسانی زیاد بود. همچنین پهلوی ساسانی در عصر ساسانیان در اخیر دوره کوشانیان در صفحات شمال غرب خراسان وسیستان منتشر شد. درطی چهار صد سال سلطنت ساسانی, پهلوی ساسانی پرورش یافت و آثار زیادی در آن نگارش یافت, اما زیرتأثیر زبان پهلوی خراسانی واقع شد. همچنین با فتوحات باردوم غزنویان زبان پهلوی خراسانی در حصص مرکزی و غربی ایران پیش رفت و در قرن چهارم بحیث زبان علمی و ادبی ایران قبول شد.
از آثار پهلوی ساسانی یا شاخه جنوبی سنگ نوشته هایی موجود است بعلاوه اوستا را مجدداً باین زبان تدوین کردند. ازکتابهای این زبان آنچه به ما رسیده در آغاز عصر اسلام نوشته شده است که بیشتر یا مذهبی یا داستان ها ویا تاریخ و پند و اندرز است. غالب این کتاب ها بوسیله ابن مقفع و غیره به عربی ترجمه شده اند.
گرچه پهلوی ساسانی زبان عام و اصلی مملکت نبود, مگر مقارن عهد اسلامی دانشمندان آنرا میدانستند. چنانچه بعداً آثار پهلوی ساسانی را شاعران از طریق سرایش آثاری چون گشتاسپنامه, شاهنامه, کلیله و دمنه... وارد زبان فارسی دری کردند. زبان و خط پهلوی ساسانی در اخیر دوره کوشانیها بیشتر در خراسان وسیستان بوسیله جنگ های یفتلیها و ساسانیها در جنوب هندوکش و حصص شرقی خراسان راه یافت و رسم الخط پهلوی ساسانی در خراسان عمومیت گرفت.
کوشانیان طایفه یی مهاجر از 135 تا 145قم اتحاد حکمروایان محلی یونانو باختری را شکسته و قدرت سیاسی منطقه و ماحول تخارستان وبا ختر را تا دره های کابل و مناطق گندهارا تا اواخر قرن چهارم میلادی تحت سیطره و حاکمیت خود نگهداشتند. مقتدرترین امپراتوران این سلسله کنیشکای بزرگ بود. کوشانیان در عصری در باختر و نواحی آن مسلط شدند که پارتها یا اشکانیان قبلاً پس از تسلط بر باختر ووادی خراسان و رسمیت دادن زبان پارتی, مرکز سلطنت خودرا از (نیسا) شمال غرب باختر در 171 قم بطرف غرب به نواحی فارس انتقال دادند. بنابران دراین هنگام ناحیه آریایی ها وباختریان تحت نفوذ کامل زبان پارتی (پهلوی اشکانی یعنی شکل متحول زبان اوستایی قرارداشته است و همین زبان است که موسوم به زبان بلخی یا زبان باختری میباشد و بعضاً زبان رسمی کوشانی هم گفته شده و آن خود مادر زبان پارسی دری (پارتی دری) شناخته میشود. دقیق ترین گواه این موضوع کتیبه هایی است که از دوره کوشانیان بجا مانده اســــت.
ازجمله کتیبه رباطک میباشدکه تازه چشم زبانشناسان را باین موضوع باز کرده است. سنگ نبشته رباطک نخستین کتیبه ایست به زبان کوشانی یا بلخی ویا به شکل متحول زبان پارتی (پهلوی اشکانی) که در نخستین سال حکومت کنیشکا (125 م) نبشته شده است. کتیبه رباطک, سمنگان در سال 1372 هش کشف شد. چهار سال بعد از کشف این کتیبه, عکس آن به مقر (B.M) فرستاده و توسط دانشمندان چون ویلیام سیمز ترجمه شد. کتیبه که از مواد Line stone تشکیل یافته91 سانتی متر طول, 61 سانتی متر عرض و27 سانتی متر ضخامت دارد. دارای 23 سطر به خط یونانی شکسته با السنه باختری (بلخی) میباشد. این کتیبه از جانب باستانشناس مشهور و شناخته شده افغانستانی دکتور غلام جیلانی داوری نیز ارزیابی شده و با تشریحات مکمل و جامع در شماره دوم, سال چهارم (سرطان و سنبله 1381هش) ص 33 - 41، فصلنامه آریانای برونمرزی بچاپ رسیده است.
این کتیبه در عرصه تحقیقات روی زبانهای ایرانی و زبان پارتی (پهلوی) و پارسی دری, ریشه و منشأ آن معلومات ارزشمند و موثوقی به دست میدهد و از خلال آن بر می آید که تا این عصر باوجود انتشار ورسمی شدن زبان یونانی, زبانهای ایریانی به قوت خود در این ناحیه رایج بوده وبه همان نام اولی خود ایریانی یاد میشده است. چنانچه در سطر چهارم کتیبه آمده است که کنیشکا فرمان خودرا به زبان یونانی انتشار داده وسپس آنرا به زبان ایریانی در آورده منتشر ساخت وبدین گونه فرمان او به تمام ساحه مفتوحه کنیشکا در هند (تاقلمروهای گشتریاها) اخبار شده است.
در این کتیبه واژه (ایریان) حقیقت بزرگی را بر ملا میسازد و آن اینکه گفته میشده که زبان مردم آن ناحیه آریک (ایریانی) ادامه زبان پارتی و دنباله زبان اوستایی بوده است. این موضوع را کتیبه رباطک کاملاً روشن ساخته است و ازآن به خوبی فهمیده میشود که زبان این ناحیه یعنی سر زمین آریانا ازآن طرف آمو دریا تا ماورای سند به ویژه نواحی بلخ و وادی کابل در عصر کوشانیان (سده دوم میلادی) ایریان و زبان مردمش ایریانی خوانده شده است. کتیبه سرخ کوتل بغلان و کتیبه های دوران هفتالیها (کابل شاهان) همه دال بر این است که نبشته و متون آنها شکل باز پسین زبان پارتی (پهلوی اشکانی) بوده است که بعداً با اندک تحول زبان پارتی دری یا فارسی دری شده است.
از مباحث بالا چنین استنباط میشود که زبان پارتی (پهلوی اشکانی) از زبانهای مهم پر نفوذ دوره میانه زبانهای ایریانی بوده است. این زبان در عصر سلطنت مقتدر پارتهایا اشکانیان بلخی (پرثوه ها) در سراسر امپراتوری وسیع آنان در باختر, فارس و در مستملکات غربی شان همچون زبان رسمی و اداری به کار میرفته است.
البته در اواخر سلطنت شش قرنه پارتهای بلخی که مرکز عمده آنان نخست در پارثوه در نیسا (ناحیه شمالغرب باختر) وبعد در فارس قرارداشت زبان پارتی در آریانا و همچنان سپس در فارس فراگیر شد. این زبان در فارس پس از استقرار پارتها در تیسفون بر زبانهای محلی در آنجا تأثیر همه جانبه کرده در نتیجه یکی از لهجه های زبان پارتی را بوجود آورد که بعداً باروی کار آمدن ساسانیان به نام پهلوی ساسانی و در آثار مانویان پارسیک گفته شد.
اما اطلاق فارسی میانه به زبان پهلوی ساسانی اصطلاح جدید و تا جایی نادرست است. همین اصطلاح فارسی میانه است که باعث بروز دشواریهایی در ریشه یابی زبان پارسی دری گردیده است. این اصطلاح توسط رالمان مستشرق معاصر در سالهای اخیر وضع شده است. ازاینرو فارسی میانه گفتن و آنرا حلقه اتصال میان پارسی دری و فرس قدیم دانستن هرگز جنبه واقعیت ندارد. زیـــــرا طوریکه دربخشهای گذشته گفتیم نه فرس باستان در عصر هخامنشیها زبان رسمی و اداری وبین الاقوامی بوده و نه ازآن آثاری مدون به جز چند کتیبه به جامانده است ونه میان فرس باستان وبه اصطلاح فارسی میانه تسلسل زمانی وجود داشته است. بلکه پس از سقوط هخامنشیها که زبان رسمی و دولتی آنان زبان آرامی بوده در حدود یک قرن با استقرار یونانیان زبان یونانی و مدت شش قرن با حکمروایی پارتهای بلخی زبان پرثوی (پهلوی اشکانی) در فارس وباختر زبان رسمی و اداری بوده است. یعنی میان فرس باستان وباصطلاح فارس میانه مدت بیشتر از هفت قرن بدون موجودیت توالی زمانی, منطقی و طبیعی فاصله است. این اوضاع تا دوره کوشانو یفتلی و رتبیل شاهان یا برهمنشاهان کابلی دوام داشت که دریک روی مسکوکات پراگریت گندهاری با خط برهمنی سانسکریت به خط دیواناگری وبه روی دیگر زبان و خط پهلوی دیده میشود. این رویه تا قرن سوم و چهارم هجری معاصر صفاریها و آغاز دوره غزنویها در کابلستان تعقیب میشده است. این درست زمانی بود که یزدگرد سوم نتوانست نیروهای سیاسی مملکت را علیه اشغالگران عرب متحد کند. عربها در 651 هش در قادسیه واقع در غرب دولت ساسانی پارس بر سپاه پارسیان غلبه کردند و تحت شعار انتشار دین نو بنیاد اسلام به ممالک شرق و غرب لشکر کشیدند.